درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات وبلاگ
كالاي شما
انگشتر جادويي
جك و اس ام اس
اس ام اس هاي عاشقانه
اس ام اس جديد
اس ام اس غمگين
اس ام اس نوروز 91
معرفي فيلم
مرهم
ورود اقایان ممنوع
اينجا بدون من
طهران تهران
الزایمر
پرتقال خونی
سعادت اباد
بيوگرافي
مهران مديري
امين حبيبي
رضا عطاران
مهناز افشار
لیلا حاتمی
شهاب حسيني
جنيفر لوپز
اصغر فرهادی
فرزاد حسنی
اهنگ برتر
دانلود ها
عکس
گپ دوستانه
جشن باستاني نوروز
متولدين ماه ها
مرد فروردين
زن فروردين
مرد ارديبهشت
زن ارديبهشت
مرد خرداد
زن خرداد
مرد تير
زن تير
مرد مرداد
زن مرداد
مرد شهريور
زن شهريور
مرد مهر
زن مهر
مرد ابان
زن ابان
مرد اذر
زن اذر
مرد دي
زن دي
مرد بهمن
زن بهمن
مرد اسفند
زن اسفند
اتفاقات مهم...
بازي سوسانو در فيلم عطشاني
برادپيت و انجلينا جولي دوباره همبازي ميشوند
پيام تبريك
مصاحبه ها
محسن طنابنده
ويشكا اسايش
حامد بهداد
پانته ا بهرام
طناز طباطبایی
داستان های کوتاه
وزن دعای پاک و خالص
به او اعتماد کن
حالا با من یک قهوه میخوری؟
عاشق خجالتی
گلچین اشعار شاعران
مولانا
حافظ
سعدی
فردوسی
کدهای پیشواز
ایرانسل
همراه اول
تاریخ کشور ایران از ابتدا تا کنون
ملوک الطوایفی
سربداران
مرعشیان
لینکستان
دخترآفتاب
broz
just yegane
تو همان اينه ام هستي
تبادل لينك و همكاري در فروش
تي نيوز
بزرگترين مرجع دانلود گرافيك
ورود ممنوع؟
بهترين سايت دانلود براي همه سليقه ها
عاشق تنهايي
۩۞۩ بیستاک ۩۞۩
مطالب جالب و تفريحي
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كالاي شما و آدرس business91.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب سبز

قالب سبزفروشگاه قالب
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

فرزاد حسنی (زاده ۲۱ شهریور سال ۱۳۵۶ در خانی‌آباد) بازیگر، مجری تلویزیون، ترانه سرای ایرانی است. او دارای دو مدرک کارشناسی در رشته های بازیگری و مهندسی مکانیک می باشد.
بازیگری
او به‌عنوان بازیگر در سریال تلویزیونی کاشانه، عید آن سال ها، مسافری از هند، کمکم کن، خندان، برای آخرین بار، مسیر انحرافی تله تئاتر پرواز از فراز تیر چراغ برق و پایان پادشاهی تله فیلم های فصل زندگی و روز هشتم, فیلمهای آمین خواهیم گفت و در امتداد شهر(با نام قبلی ۶نفر زیر باران) و تئاتر یلدا ایفای نقش نمود.
مجری تلویزیون
کوله‌پشتی برنامه‌ای تلویزیونی به صورت گفتمان بین مجری و مهمانان، به مجری‌گری او برگزار می‌گردید.او در رادیو هم اجرای برنامه می‌کند.
برنامه‌های رادیویی
هفت شنبه
سه شنبهٔ خط خطی
آخرشه
سندس
روز هشتم
سینما صدا
"آبنبات" از شبکهٔ جهانی صدای‌آشنا
"چه فرصتی چه شبی" از شبکه جوان
جنجال‌ها
در پی دعوت فرزاد حسنی از سردار رادان در برنامه کوله‌پشتی و انتقاد شدید او از طرح مبارزه با بدحجابی، از کار برکنار گردید. عده‌ای کنار گذاشتن او را به خاطر مواردی دیگری برمی‌شمارند. انتقاداتی که هنوز در ایران تابو حساب می‌شوند: پخش یک گفت‌وگوی زنده تلویزیونی میان فرزاد حسنی، مجری برنامه «کوله‌پشتی» از شبکه سوم سیما با احمدرضا رادان، رییس پلیس تهران، درباره طرح ارتقای امنیت اجتماعی نیروی انتظامی واکنش‌های گسترده‌ای را برانگیخت . این برنامه واکنش هر دو گروه طرفداران طرح ارتقای امنیت اجتماعی و مخالفان این طرح را در پی داشت. در آخرین واکنش‌ها، مدیراجتماعی شبکه سوم سیما، فضل‌الله شریعت پناهی در گفت‌وگو با رسانه‌های داخلی گفته‌است: «از سوی مسئولان صداوسیمای به فرزاد حسنی تذکر داده شد و خودش هم فهمید که پا روی خط قرمزهایی گذاشته‌است.» به گفته آقای شریعت پناهی: «صداوسیمااعتراضاتی هم از سوی نیروی انتظامی داشته‌است.» در این مصاحبه زنده تلویزیونی که شنبه شب از شبکه سوم سیما جمهوری اسلامی پخش شد، فرزاد حسنی مجری برنامه، احمدرضا رادان فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ را به دلیل برخورد خشن نیروهای پلیس با شهروندان به شدت مورد انتقاد قرار داد. در بخشی از این مصاحبه، مجری برنامه از رییس پلیس تهران پرسید که آیا فیلمی را دیده‌است که در آن نشان داده می‌شود مأموران نیروی انتظامی با کتک و لگد دختری را به داخل ماشین پلیس پرت می‌کنند؟ پاسخ احمدرضا رادان به این پرسش منفی بود. مجری برنامه پس از تکذیب رییس پلیس، با سخن گفتن از تجربه‌های خود و نزدیکانش در برخورد با نیروی انتظامی، از ادبیات تند مأموران پلیس در برخورد با شهروندان انتقاد کرد.

برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
20:28 | دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

سلام.از امروز یکی از دوستان خوبم به نام اقای احمد نونهال به جمع نویسندگان این وبلاگ  اضافه شد.

منتظر اتفاقات خوبی در این وبلاگ باشید...

روزهای خوبی را برایتان ارزو میکنم...

با تشکر


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
13:0 | دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:نویسنده,جدید,احمد,,
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

طناز طباطبایی متولد ۲۰ ادیبهشت ۱۳۶۲ در محله ی نیاوران است ،یک خواهر دارد که بزرگتر از اوست و به خواهرش خیلی علاقه مند است ،مجرد است، کارگردانی تئاترخوانده،با موسیقی آشنایی دارد و گیتار می زند ،مدتی هم کار نقاشی میکرد ،پدرش نیز در زمینه ی موسیقی فعالیت دارد ،در کلاسهای آزاد بازیگری شرکت کرده بود که هنوز یک ماه از کلاسهایش نگذشته بود برای بازی در جوانی انتخاب شد و اولین بازی خود را در سال ۸۰ انجام داد ،بعد از آن به هنر علی الخصوص بازیگری علاقه مند شد و در رشته تئاتر تحصیل کرد ،از فعالیتهای هنری اش عبارتند از: میوه ممنوعه ،پسر تهرونی ،صداها ،میزاک ،جعبه موسیقی ،چهار انگشتی ،دیشب باباتو دیدم آیدا و….
مصاحبه با طناز طباطبایی
اگر طناز جای غزاله بود این کار را نمی‌کرد
۱- اولین باری است که تصویر او را بر صفحه تلویزیون می‌بینیم. با این‌که پنج سال است به‌طور حرفه‌ای بازیگری را شروع کرده. طناز طباطبایی با بازی در سریال «میوه ممنوعه» ثابت کرد باید منتظر یک استعداد نورسیده باشیم.
۲- می‌گوید زیاد آدم معاشرتی نیست. منطق خاص خودش را دارد و براساس آن عمل می‌کند،‌حالا می‌خواهد بقیه خوششان بیاید یا نیاید. کمی عصبی است و به روان‌شناسی هم علاقه دارد. اصولاً آدم عجیبی نیست، اما عجیب است!
۳- طناز طباطبایی فکر می‌کند الان در حد خودش می‌تواند آدم موفقی باشد، اما حالاحالاها با آن موفقیتی که ته ذهنش را قلقلک می‌دهد، فاصله دارد.
۴- زیاد کتاب می‌خواند و بیشتر نمایشنامه. «خاطرات یک گیشا» و «بادبادک‌باز» را خیلی دوست دارد و این کتاب‌ها روی او تأثیر زیادی گذاشته‌اند.
*چطوری برای نقش غزاله انتخاب شدید؟
خب این مسئله یک پروسه طولانی داشت. من در دانشگاه هنر تهران مرکز تئاتر می‌خوانم. آقای کیومرث مرادی یکی از اساتید خوب ما هستند که من را به آقای فتحی معرفی کردند. البته قبل از این من به‌خاطر کار «جوانی» در دفتر آقای عفیفه کار کرده بودم و ایشان هم دورادور من را می‌شناختند. رفتم و آقای فتحی را دیدم. آن موقع یک فیلمنامه اولیه دستمان بود. اولش نقش را دوست نداشتم اما آقای فتحی با محبتی که نسبت به من داشتند، کلی با من حرف زدند و گفتند قرار است فیلمنامه بازنویسی شود که همین‌طور هم شد و نقش غزاله نقش خوبی شد. یک چیز را هم بگویم که به هر حال تجربه کار کردن با آقای فتحی چیزی است که فکر می‌کنم آرزوی هر بازیگری باشد.
*این چندمین تجربه بازیگری شما بود؟
این اولین کار تلویزیونی جدی من است. قبل از این من فقط چند تجربه کوتاه سینمایی داشتم که البته با کارگردان‌های بزرگی بود که خیلی برای من مفید بود. فیلم‌هایی مثل گریه عباس کیارستمی، جبعه موسیقی فرزاد موتمن، چهارانگشتی و دیشب باباتو دیدم آیدا. البته در سریال در چشم باد مسعود جعفری‌جوزانی هم بازی کرده‌ام که چیزی کم از فیلم سینمایی نداشت. همه این تجربه‌ها جمع شد و در میوه ممنوعه بروز پیدا کرد.
*اینجا هم یکی از نقش‌های تقریباً اصلی را داشتید.
بله. یکی از نقش‌های تقریباً اصلی است و به نظرم نقش کلیدی است. حالا باز باید کار را تا آخر ببینید، چون به لحاظ روان‌شناسی هم یک نکته دارد که آن موقع معلوم می‌شود. این‌که وقتی یک‌جایی توی یک دلی خالی باشد می‌شود کس دیگری بیاید و آن را پر بکند، ولی نه به شکل‌هایی که مردم عادی حدسش را می‌زنند حداقل. بعداً معلوم می‌شود.
*خب حالا شما هم تجربه سینمایی داری و هم تجربه تلویزیونی. کدام یک را بیشتر دوست داری؟
من علاقه شدید به سینما دارم. نمی‌دانم یک‌جورهایی مجذوب آن پرده هستم.
*فکر نمی‌کنی شهرت تلویزیون بیشتر باشد؟
من دنبال شهرت نیستم.
* چرا؟
اگر قرار بود من تا الان دنبال شهرت باشم خیلی راحت می‌توانستم به آن برسم، ولی این‌که آمدم از کارهای کوتاه شروع کردم با آدم‌های خاص کار کردم، روی این تأکید می‌کنم، با هر کارگردانی کار نکردم، هر فیلمی را حتی کوتاه قبول نکردم، خودش نشان‌دهنده همه چیز است. برای من تجربه به دست آوردن مهم‌تر از این است که یک‌دفعه چهره و مشهور بشوم. من دوست دارم طوری بازی کنم که نقشم اگر حتی خیلی کوتاه هم که باشد، تماشاگر فقط نگاهش نکند و از کنارش بگذرد. باید یک بازی باشد که او تو را به عنوان بازیگر بپذیرد نه یک آدمی که حالا آمده یک کاری بکند و برود. در میوه ممنوعه من به این فکر می‌کردم که حالا باید از تجربیاتم استفاده کنم و مردم را متقاعد کنم که به من به چشم یک بازیگر نگاه بکنند نه یک دختر که حالا آمده و چند تا کار انجام بدهد و برود. از همین چیزهایی که این روزها زیاد می‌بینیم. بازیگری قرار است حرفه من باشد و باید حواسم را جمع کنم. من الان پنج سال است دارم کار می‌کنم، اما کسی من را نمی‌شناخت جز آدم‌های معدودی. دوست دارم بعدها وقتی مردم من را ببینند با خودشان بگویند این بازیگر است نه یکی مثل بقیه.
*یعنی شهرت اصلاً برایت مهم نیست؟
چرا، اما هنرم بیشتر برایم مهم است.
*در این سریال کنار بازیگرهای مشهور و خوبی قرار گرفتی. کنار این آدم‌ها بازی کردن چه حسی برایت داشت؟ سخت بود، آسان بود یا…
در کار بین من و آقای نصیریان، البته این حس من است و تا حالا درباره این موضوع با آقای نصیریان صحبت نکرده‌ام، یک حس عجیبی برقرار بود. زمانی که به من نگاه می‌کردند من واقعاً فکر می‌کردم پدرم است. سوای این، روزهای اول یک ترس و دلهره‌ای در من وجود داشت که وای قرار است جلوی آقای نصیریان بازی کنم، وای قرار است جلوی خانم خیراندیش بازی کنم و… ولی موقعی که سر کار آمدم،‌دیدم اینها چقدر آدم‌های بزرگ و خاکی هستند. در کنارشان خیلی آرام شدم. آن‌قدر به من میدان دادند و کمک کردند و آن‌قدر پیشنهادهای خوب به من می‌دادند که واقعاً آن ترس در من از بین رفت و من با خودم گفتم حالا که دارم جلوی این آدم‌ها بازی می‌کنم حداقلش این است که کم نیاورم و برای این کار تمام تلاشم را کردم و از جان و دل مایه گذاشتم.
*پارتنر اصلی‌ات در فیلم نیما رئیسی است. حضور او در کنارت چقدر مؤثر بود و به تو کمک کرد؟
ما سر کار و بر سر اجرا خیلی با هم بحث می‌کردیم و بعدش با آقای فتحی هم خیلی بحث می‌کردیم، طوری که می‌گفتند من از دست شما دو تا ۸۰ سال بیشتر عمر نمی‌کنم. اما یک نکته‌ای که بین و نیما وجود داشت این بود که شیوه بازیگری ما با هم خیلی فرق داشت. نیما اعتقاد داشت که باید در لحظه همه چیز به وجود بیاید اما من عقیده داشتم باید از شب قبل به نقشم فکر کنم. من خودم از شیوه بازیگری متد استفاده می‌کنم. من خیلی قدیمی فکر می‌کردم، اما نیما خیلی مدرن بود. اما در نهایت کار این‌طور که داریم می‌بینیم خوب از آب درآمده. می‌دانید من بیشتر بازیگر حسی هستم. تکنیکی نیستم. بعضی وقت‌ها آقای فتحی به من می‌گفت می‌ترسم آخرش تو تیمارستانی بشوی این‌قدر که به کار فکر می‌کنی.
*غزاله در سریال آدم جسوری است که همه کار می‌کند، این شخصیت چقدر به خودت نزدیک است؟
شاید باورتان نشود، روز اولی که رفتم سر لوکیشن خانه مصطفی و غزاله، وقتی که در را باز کردم پیش خودم گفتم: «این دختره روانیه! اون خونه رو با اون پدر و مادر و اون همه امکانات رو ول کرده و پا شده اومده اینجا برای چی؟» واقعاً به شوخی به بچه‌ها هم می‌گفتم: «این دختره خله. برای چی این کارو کرده؟» ولی در عمل پشتش یک تفکر و فلسفه است. این‌که این آدم واقعاً معیار و انتخابش نه پول است نه امکانات. غزاله نه شبیه برادرش جلال است نه شبیه سمانه خواهرش. آنها هر کدام تفکر جداگانه‌ای برای خودشان دارند. او به‌خاطر تفکر خاص خودش این انتخاب را کرده و به نظر من انتخاب درستی بوده برای آن تفکر. ولی شاید الان در روزگار ما هیچ دختری حاضر نباشد این کار را بکند. اما باز با همه این احوال پشتوانه خانواده برای دختری که ازدواج می‌کند خیلی مهم است و اگر نباشد آن دختر تا مرز بدبختی روحی هم پیش می‌رود. غزاله از لحاظ روحی به‌شدت دچار تنش و فشار است و من تمام تلاشم را کردم تا این سختی را که او دارد از درون تحمل می‌کند، نشان بدهم. در نهایت اگر طناز جای غزاله بود هیچ وقت این کار را نمی‌کرد.
*تو خودت چقدر حاضری هزینه بدهی برای هدفت؟ حالا برای عشق یا هر چیز دیگری.
برای طناز یک سری چیزها در زندگی حکم است و باید بشود. من نباید ندارم. من به نباید و نمی‌شود و اما و اگر اصلاً فکر نمی‌کنم. برای من باید هر چیزی که می‌خواهم بشود. البته خیلی موقع‌ها هم ممکن است نشود. اگر نشود درست است که خیلی ضربه می‌خورم، اما باز کوتاه نمی‌آیم. شاید همین جسارتم هم باعث انتخاب آقای فتحی شد.
از اولی که فکر کردی می‌خواهی بازیگر بشوی دوست داشتی شبیه چه کسی باشی؟
من هیچ وقت به این فکر نکرده‌ام که دوست دارم شبیه چه کسی باشم. خیلی‌ها به من می‌گویند تو به‌خاطر نوع بازی و فیزیکت باید بیشتر دنباله‌روی نومی واتس باشی، اما خودم این طوری فکر نمی‌کنم و عقیده دارم که هر کس باید ببیند که خودش چه توانایی‌هایی دارد. من یک آدمی هستم جدای بقیه، من کسی هستم برای خودم.
*الان که بازیگری پیشه‌ات شده، غیر از آن چه کاری می‌کنی؟
بازرگانی. پیش پدرم کار می‌کنم. کار واردات و صادرات.
*تمکن مالی چقدر می‌تواند در پیشرفتت مؤثر باشد؟ از دو جنبه‌اش می‌گویم.
فکر می‌کنم چون من به پول این ماجرا خیلی نگاه نمی‌کنم و تکیه نمی‌کنم، توی انتخاب‌هایم می‌توانم خیلی راحت‌تر و بازتر فارغ از دغدغه‌های مالی عمل کنم. چون به نظر بازیگری از نظر مالی نمی‌تواند تأمین کننده یک زندگی باشد.
*فکر کن قرار است برای یک نقش کل چهره‌ات را به‌هم بریزند. آیا قبول می‌کنی؟
عاشق این کارم. شاید توی کشور ما خیلی‌ها قبول نکنند، اما اگر امکانش باشد صد در صد قبول می‌کنم. این یکی از آرزوهای من است که دوست دارم چنین اتفاقی برایم بیفتد، چون اصلاً به چهره‌ام خیلی فکر نمی‌کنم.

برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

پس از برافتادن مغول مرعشیان که در مازندران پیدا شده بودند (سادات عرب که به مرعشیان مازندران معروفند) در سال ۷۶۰ه.ق میر قوم الدین مرعشی، حکومت مرعشیان را تأسیس کرد.

 

در سال ۷۸۲ه.ق سید فخر الدین مرعشی فرزند میر قوام الدین با تصرف رستمدار (نور) قریهٔ واتاسان را در نزدیکی ناتل (پایتخت دشت رستمدار) بنا نهاد و مقر حکومت خود ساخت. اما به زودی امیر تیمور گورکانی (در ۷۸۶ ه.ق ) به مازندران و رستمدار لشکر کشید و سادات مرعشی نیز از تیمور شکست خوردند.
امیر تیمور در لشکر کشی دوم خود به مازندران در سال ۷۹۴ه.ق به کلی سادات مرعشی را سرکوب کرد و بر رستمدار(نور) نیز تسلط یافت. مرعشیان به تبعید ماوراءالنهر که امیر تیمور در حقشان روا داشته بود رفتند.
قیام مرعشیان ، محصول و نتیجه قیام سربداران بود که از آمل آغاز شد و این منطقه را نیز زیر چتر خود گرفت . چون شیخ خلیفه ، مقتدای مذهبی سربداران مرد پاکیزه روزگاری که از اهالی آمل بوده ، پس از سیر و سلوک ، راهی سبزوار شد و نطفهٔ قیام سربداران را در آن جا به بار نشاند و بعدها قیام مرعشیان ، به عنوان شعبه ‌ای از قیام سربداران در مازندران ایجاد شد.
مرعشیان ، شیعه اثنی عشری بودند که با الهام گیری از تعلیم مذهبی سیاسی رهبران مذهبی سربداران توانستند از آن به عنوان مکتبی برای قیام خود استفاده کنند.
یکی از اصول اساسی این قیام مبارزه با ظلم و ستم بود. ظلم و ستم در این دوره جنبه اجتماعی ، اقتصادی و گاهی سیاسی داشت که بر رعایا اعمال می‌شد.
سید قوام با استفاده از بعد ستم ستیزی تشیع توانست بر حکام ظالم و ستمگر منطقه پیروز شود، از ویژگی‌های دیگر این قیام بسط عدالت و مساوات اجتماعی بود لیکن باز با انشقاق از هم رزم و هم کشی خود افراسیاب چلاوی ، پیروزی از آن جناح شیخیان گردید فتوت ، راستی ، صداقت و راست کرداری از جمله خصوصیات پیروان سید قوام و کلا، حاکمیت وی بود.
اکثر پیروان سید قوام را افراد پیشه ور و روستایی و بیش تر رعایا تشکیل می‌دادند. علل فروپاشی این نهضت را، بایستی در جنگ‌های متعدد آنان و نیز ظهور امیرتیمور، در شرق دانست که به هیچ یک از قیام‌ها و سلسله‌های محلی رحم نکرد و گویی وی برای سرکوبی این قیام‌ها آمده بود.

برچسب ها: <-TagName->
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

 

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….

ای کاش این کار رو کرده بودم !!!

برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
22:12 | یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:,
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

 

کارگردان: سیروس الوند
فیلمنامه: پیمان عباسی
مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری
طراح گریم: ایمان امیدواری
صدابردار: حسن زاهدی
طراح صحنه و لباس: نازی پرتوزاده
عکس: علی نیک رفتار
بازيگران: فریبرز عرب نیا، حامد بهداد، نیوشا ضیغمی، زیبا بروفه، ویشکا آسایش و ...
 
داستان :
والا رادمنش ( فریبزر عرب نیا ) مهندسی خوش پوش و ثروتمند است که در آستانه جدایی از همسرش مرجان ( ویشکا آسایش ) قرار دارد. والا که به دلیل مشکلات با همسرش دچار نوعی بدبینی به زنان شده ، روزی در خیابان به خانمی به نام ترمه ( نیوشا ضیفمی ) برخورد می کند که ماشین اش خراب شده و چند نفر اراذل هم مزاحم او شده اند!. همانطور که انتظار خواهید داشت، والا وارد معرکه شده و باعث می شود که شرایط موجود به حالت عادی برگردد. سپس والا ترمه را به شرکتش دعوت می کند و از کارگرش می خواهد تا نگاهی به ماشین این خانم بیندازد و مشکلش را برطرف کند. در این میان ترمه متوجه می شود که شرکتِ مهندس والا نیاز به یک آرشیتکت دارد و او هم که دستی در اینکار دارد، درخواست می کند تا در این شرکت مشغول به کار شود. درخواست او مورد موافقت قرار می گیرد اما مدتی نگذشته که ترمه بجای کار احساس می کند که عاشق والا شده اما این در حالی است که عکاسی به نام سیاوش ( حامد بهداد ) هم به تازگی عاشق ترمه شده و...
 
کارگردان :
سیروس الوند : یکی از کارگردانانی که هرگز در سینمای ایران تحویل گرفته نشد و اغلب ساخته هایش هم تا به امروز متوسط بوده اند. الوند سالها پیش چند فیلم به نامهای « دست های آلوده » ، « مزاحم » و « برگ برنده » را روانه سینماها کرد که با فروش خوبی در گیشه مواجه شد اما از لحاظ هنری هیچ پیشرفتی محسوب نمی شد. پس از آن، « الوند » با ساخت فیلمهایی بی ارزشی نظیر « تله » و « رستگاری در هشت و بیست دقیقه » بار دیگر سقوط را تجربه کرد و تا به امروز که این مطلب را می نویسم این سقوط هر روز در حال افزایش سرعت است!
 
حواشی فیلم :
اکران بدون تبلیغ این فیلم حاشیه ساز بود. « سیروس الوند » به دلیل آنکه فیلمشبدون هرگونه تیزر و تبلیغاتی یکدفعه وارد سینماها شده گله مند بود و از هرکسی که در درسترس بود انتقاد کرد اما در نهایت فیلم هم تیزر تلویزیونی پیدا کرد و هم تبلیغات شهری.
 
درباره فیلم:
فیلمنامه فیلم اشکالات ریز ندارد بلکه همه اشکالاتش بزرگ و توی چشم هست!. اینکه از اول فیلم تا به انتهارشاهد مجموعه اتفاقات بی ربط به یکدیگر باشیم، واقعاً اعصاب خرد کن است.
در فیلم موقعیت هایی پیش می آید که هیچگونه دلیلی برای آنها ذکر نمی شود. از جمله اینکه این سرکار ترمه خانم برای چی اصلاً باید ماشین اش در خیابان خراب شود؟! شاید به من بگوئید که :« خب ماشین هست دیگرخراب می شود! » اما در اواسط فیلم وقتی می بینیم که ترمه یک ساعت 6 میلیون تومانی ناقابل ! به والا هدیه می دهد، به این فکر می افتیم که آیا این خانم نمی توانست چند میلیون پول ناقابل که برایش پول خرد به حساب می آید را صرف خرید یک ماشین سالم و نه قراضه کند!؟
شخصیت ترمه یکی از غیر واقعی ترین شخصیت های تاریخ سینمای ایران است که تابحال دیده ام. این خانم یک نقاش بسیار ماهر است که تابلوهایش را هرکجا که بگذارد به سرعت باد به فروش می رود؛ آن هم با قیمتی نجومی!. در ادامه او برای اینکه کمی مخش استراحت کند، عازم جزیره کیش می شود و در آنجا هم اتفاقاً یک نمایشگاه نقاشی می زند ( اینکه چگونه به این سرعت مجوز گرفته و اینکار را انجام داده بماند! ) که با استقبال مواجه می شود. این در حالی است که این خانم بدون هرگونه زحمتی توانسته در یک شرکت و درست و حسابی استخدام شود و اتفاقاً نظر مهندس ثروتمند شرکت را هم به خود جلب کند و... « ترمه خوش شانس » بهترین عنوانی هست که می توانم به او بدهم!.
اسپانسرهای فیلم ظاهراً از کیش هستند و در آنجا کسب و کار دارند. به همین جهت فیلم در لحظاتی سر از کیش در می آورد که اصلاً ربطی به داستان ندارد. اینکه در جریان یک مثلث عشقی، خانم یکدفعه به سرش بزند که برود کیش آب و هوا عوض کند، اتفاقی است که فقط در سینمای ایران می افتد.
من عاشق نحوه کار کردن ترمه هم هستم! هر وقت بخواهد می آید و هر وقت هم که نخواهد نمی آید!. متاسفانه هنوز یاد نگرفته ایم که در ساخت فیلم به موارد حاشیه ایی هم توجه داشته باشیم و تمرکزمان را تنها بر روی شخصیت های فیلم نگذاریم؛ هرچند این فیلم به این مورد دوم هم توجه نکرده است.
فیلم یک شخصیت عجیب و غریب به نام سیاوش هم دارد که « حامد بهداد » آن را ایفا می کند. سیاوش در لحظاتی، به سبک فیلمفارسی شروع به گفتن این جملات که : « از بچگی کار می کرده تا خرج خانواده اش را بدهد » بر زبان می آورد تا احساس همدردی تماشاگر را برای خودش بخرد. اما زمانی که تماشاگر متوجه می شود هزینه اقامتسنگین سرکار خانم ترمه را در جزیره کیش ایشان پرداخت کرده ( اینکه با کدام منطق چنین کاری را انجام داده را من نمی دانم! ) از ته دل می خندد!.
شخصیت والا هم که « فریبزر عرب نیا » آن را ایفا می کند هیچ منطقی در پرداختش به کار نرفته.  در اوایل فیلم به ما گفته می شود که او دل خوشی از زنان ندارد و رفتارهایش هم همین را نشان می دهد اما در اواخر فیلم که می فهمیم او سیاوش را برای زیر نظر داشتن ترمه اجیر کرده بود، یک علامت سوال بزرگ در جلوی دیدمان شکل می گیرد که " والا " با آن ژست ضد زن ، چگونه می تواند چنین تصمیمی گرفته باشد!؟
متاسفانه روند اتفاقات فیلم به قدری ساده و غیراصولی نوشته شده است که حتی گره گشایی در فصل پایانی فیلم هم هیچ هیجانی در تماشاگر ایجاد نمی کند. شخصیت سیاوش در کل مدت زمان حضورش در فیلم به حدی اغراق آمیز رفتار می کند که هر کسی به راحتی می تواند حدس بزند که کاسه ایی زیر نیم کاسه قرار دارد.
سالهاست که سینمای ایران را دنبال می کنم اما هنوز نفهمیده ام که چرا در فیلمها ، شخصیت های زن که اتفاقاً آدمهایی با موقعیت اجتماعی مناسبی هستند، در یک نگاه و بدون هرگونه برخوردی، عاشق بازیگر نقش اول مرد می شوند!. شاید لازم باشد من هم مدتی در خیابان ها پرسه بزنم تا شاید یک خانمی که ماشین اش خراب شده را پیدا کنم!
« سیروس الوند » در همان دوران دهه ی 70 گیر افتاده و حالا حالاها هم به نظر نمی رسد که بتواند از آن خارج شود. اینکه وسط خیابان ماشین خانم خراب شود و یکی بیاد درستش کند و بعد هم که گل و بلبل!، موضوعی استکه سالهاست جایش را به روابط معقول تر داده است.
اما فیلم هرچقدر که از لحاظ سینمایی حرفی برای گفتن ندارد، در بحث لباس و مد فاخر است! در فیلم چه شخصیت های مرد و چه زن، در هر سکانس لباسی متفاوت بر تن دارند که احتمالاً مورد پسند خانمها قرار خواهد گرفت.
آرایشگر ، ببخشید گریمور! هم همانطور که انتظار داشتم، خانم « ضیغمی » را به غلیظ ترین شکل ممکن گریم ( آرایش؟ ) کرده که بدجوری توی چشم می زند. باور کنید من طرفدار برچیده شدن این نوع گریم ها در سینمای ایران نیستم اما خودتان ببینید که شخصیت ترمه با آن آرایش عجیب و غریب چه ضربه ایی به باور پذیر بودن فیلم زده است، سپس قضاوت کنید. متاسفانه در سینمای ایران سالهاست که تعریف گریم برای شخصیت زن صورت نمی گیرد و همه بازیگران خانم بصورت واحد، به شکل غلیظ آرایش می شوند!.
بازی بازیگران هم همسو با فیلمنامه فیلم فاجعه است. بدترین بازیگر فیلم بدون شک « نیوشا ضیغمی » است. « ضیغمی » بازیگری بود که در هنگام ورودش به سینما با فیلم « شوریده » ( کسی این فیلم را دیده؟! ) کاندید دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن از جشنواره بیست و چهارم فیلم فجر شده بود و امید می رفت که یک بازیگر خوب به پیکره سینمای ایران اضافه شده باشد اما با گذشت چند سال ثابت شد که نه تنها این پیش بینی کاملاً غلط بوده، بلکه امروز ما شاهد این هستیم که ایشان متاسفانه تبدیل به یکی از بدترین بازیگران سینمای ایران شده اند که کوچکترین نشانی از بازی زیرپوستی در بازیهایشان به چشم نمی خورد. « ضیغمی » بیان بسیار ضعیفی دارد، گریه هایش اصلاً و ابداً قابل باور نیست ، حرکات صورتش فاجعه بار است، و در کل فقط یک مانکن خوش لباس است که در جلوی دوربین جولان می دهد!. خدا رحمت کند « آن بنکرافت » را که اگر زنده بود، یک سیلی محکم به خاطر بازیهای ضعیف « نیوشا ضیغمی » نصیبش می کرد!.
« فریبزر عرب نیا » هم با آن ستاره ایی که در دهه ی 70 شمسی سراغ داشتم، فاصله های بسیاری دارد. به نظرم « عرب نیا » هنوز نتوانسته خودش را با جریان سینمای مدرن ایران وفق دهد به همین جهت هم برای تماشاگر امروز سینمای ایران قابل باور نیست. جنس بازی « عرب نیا » کماکان همان نگاه های خیره دهه ی هفتادی اش است.
« حامد بهداد » که اینروزها معمولاً نامش را را در 3 از 5 فیلم به اکران درآمده می بینیم، همانی است که ماه ها بر پرده سینماها می بینیم. اصولاً بهداد در بازیهایش کمترین تغییر پذیری ممکن را دارد و صادقانه بگویم به جز در مواردی، اصلاً نمی توانم فرم بازی اش را قبول کنم. البته این را هم فراموش نکنید که شخصیت سیاوش چیزی هم ندارد که « بهداد » بخواهد به خاطرش به آب و آتش بزند.
فیلم در دقایق ابتدایی خود سکانسی دارد که در آن صورت ترمه  کثیف شده است. این کثیفی به قدری غیرحرفه ایی انجام گرفته که تماشاگر را به خنده وا می دارد.
این فیلم یکجورایی به یکی از ساخته های قبلی « سیروس الوند » به نام « تله » هم شباهت دارد. در فیلم « تله » هم یک مثلث احمقانه شکل می گرفت که سرانجامش احمقانه تر از پرداخت فیلمنامه اش بود!، « پرتقال خونی » یکجورایی شبیه همان فیلم است.
 

کلام آخر :
من شخصاً نمی توانم با سینمای « الوند » ارتباطی برقرار کنم. « الوند » هنوز نتوانسته سینمای مدرن را درک کند و برای مخاطبان حرفه ایی سینما فیلم بسازد. « پرتقال خونی » تنها تلاشی است برای اینکه چرخه این سینما بگردد که اتفاقاً این کار را هم به خوبی انجام نگرفته است. وقتی خودِ « الوند » در مصاحبه ایی عنوان کرده بود که « پرتغال خونی » بهترین فیلمش نیست، دیگر چه انتظاری می توانید از این فیلم داشته باشید ؟!
 
منتقد : میثم کریمی


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
22:5 | یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:,
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

پس از یکصد و بیست سال استیلای قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، قیامی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ظلم و تعدی حاکمان مغول و عاملان آنان به وقوع پیوست.

 

این نهضت که به قیام سربداران شهرت یافته‌است، از لحاظ وسعت، بزرگ‌ترین، از نظر تاریخی مهم ترین جنبش آزادی بخش خاورمیانه در قرن هشتم هجری بود. تلاش پیگیر رهبران آزاده این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد.
مهم ترین ویژگی‌های این حکومت عبارت بود از: تنفر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی. اولین رهبر آنها یک روحانی به نام شیخ خلیفه بود بعد از وی یکی از شاگردانش بنام شیخ حسن جوری رهبری سربداران برعهده داشت.
هنگامی که سربداران توانستند بر حاکم مغولی خراسان پیروز شوند حکومت مستقلی ترتیب دادند و سبزوار را مرکز خود ساختند.
قیام سربداران با آن که جنبشی محلی بود و مدت زیادی دوام نیافت، اما در تاریخ ایران اهمیتی خاص دارد، زیرا در پی این قیام و با نیرو گرفتن از پیروزی‌های آن بود که در نقاط دیگر نیز مردم روستاها سرکشی آغاز کردند. استقرار دولت مرعشیان در مازندران را باید یکی از بارزترین پی آمدهای حکومت سربداران دانست.
امرای سربداران در اداره حکومت با یکدیگر اختلاف بسیار داشتند و بسیاری از آنان با توطئه یاران خود را از پای درآمدند. با این همه در مدت کوتاه حکومت ایشان، آبادانی بسیار صورت گرفت و خرابی‌های حمله مغول تا حد زیادی جبران شد. امیران سربدار در پی بهتر کردن زندگی روستائیان و طبقه محروم شهر بودند و به نوعی مساوات در تقسیم عواید و ثروت عمومی اعتقاد داشتند.
نخستین حاکم سلسلهٔ سربداران، «عبدالرزاق باشتینی» بود که به مدت دو سال و چهار ماه حکومت کرد. پس از وی، «برادرش وجیه الدین امیر مسعود» به حکومت رسید. امیرمسعود با این که در مردم داری و مبارزه با حاکمان مغول و تثبیت حکومت سربداران، دارای موفقیت‌های بالایی بود، لیکن به خاطر اختلاف با شیخ حسن جوری (رهبر روحانی نهضت سربداران) و توطئه در قتل او، پایگاه مردمی خویش را از دست داد و حکومتش به تدریج رو به ضعف نهاد.
به همین جهت سپاهش در نبرد با امرای مازندران متحمل شکست گردید و خود وی کشته شد. پس از مرگ امیر مسعود، ۱۰ تن دیگر از این سلسله به حکومت رسیدند که معروف ترین آنها عبارتند از: شمس الدین علی، خواجه یحیی کرابی و خواجه علی مؤید. فقیه نامور شیعه شهید اول، معاصر با خواجه علی مؤید بود که در پی دعوت خواجه از وی، کتاب شریف «اللمعه الدمشقیه» را در فقه امامی تدوین و به همراه نماینده‌ای به سوی خواجه علی مؤید در سبزوار فرستاد.
سرانجام در پی هجوم «امیر ولی» به سبزوار و محاصرهٔ چهار ماههٔ این شهر در سال ۷۸۳ قمری، خواجه علی مؤید، دست نیاز به سوی «تیمور لنگ گورکانی» دراز کرد، و از او یاری خواست. با تسلیم شدن خواجه علی مؤید به تیمور لنگ، پروندهٔ حکومت سربداران نیز برای همیشه بسته شد و منطقهٔ خراسان پس از ۴۶ سال رهایی از یوغ استعمار مغولان، مجدداً مقهور و غلوب آنان گردید.
با آن که تصوف در ایران مدت‌ها صورت مقاومت منفی با وضع اجتماعی موجود داشت و به همین دلیل پس از مدتی حق حیات در جنب متشرعه یافت، با این حال پس از هجوم مغول و تاخت و تاز تیموریان و هنگامی که فقر و فاقه توده‌های مردم را در جامعه قرون وسطائی قرون هفتم و هشتم هجری از پای درمی آورد، دراویش در سبزوار و مازندران و آذربایجان جنبشی را که از یک طرف علیه حکام مغول و از طرف دیگر ضد فئودال‌ها و اشراف و روحانیان بود، رهبری کردند.
در سال ۷۳۸ ه.ق. سربداران سبزوار را بتصرف در آوردند و علیه مغولان مکرر جنگیدند و دامنه حکومت خود را تا مازندران و گرگان توسعه دادند. سربداران دعوی داشتند که می‌خواهند کاری کنند که حتی یک تاتار تا قیام قیامت خیمه در خاک ایران نزند. به قول مؤلف روضات الجنات این گروه را از آن جهت سربداران گویند که گفتند: «اگرتوفیق یابیم دفع ظلم ظالمان کرده باشیم والا سر خود را بردار ببینیم که دیگر تحمل تعدی و ظلم نداریم». سربداران مدت پنجاه سال در سبزوار و نواحی مجاور آن حکومت کردند.

برچسب ها: <-TagName->
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

دوران حکومت ایلخانان (فرزندان چنگیزخان مغول) در ایران از سال ۶۵۴ ه‍. ق. با نظم و انضباط آغاز شد، اما در بی نظمی تا ۷۵۰ ه‍. ق. پایان یافت. در پایان حکومت ایلخانان (دوران ضعف آنان)، ایران شاهد ملوک‌الطوایفی در عرصه حکومت و نهضت‌های انقلابی ضد ایلخانان نظیر سربداران بود. دوران حکومت ایلخانان، افول و انحطاط را به همراه آورد.

 

ایران ملوک‌الطوایفی
بعد از ایلخانان دولت آل چوپان (چوپانیان)، توانست مدتی کوتاه تفوق عنصر مغولی را در عرصه سیاسی ایران حفظ نماید. ادامه پاره‏ ای از شیوه‌های حکومت و یاساهای مغول در قلمرو کوچک طغاتیموریان جرجان، و در دستگاه آل کرت و آل مظفر هم به تفوق عنصر مغولی کمکی نکرد و اعاده قدرت برای مغولان دیگر ممکن نشد.
آل چوپان (چوپانیان) در آذربایجان و اران و ولایات جبال، جلایریان در عراق عرب و بعدها در تمامی قلمرو چوپانیان، طغا تیموریان در جرجان و خراسان غربی، آل کرت در هرات و خراسان شرقی، ملوک شبانکاره در بخشی از فارس، اتابکان سلغری و قراختاییان در فارس و کرمان، آل اینجو در فارس و اصفهان، اتابکان لر بین اصفهان تا خوزستان، اتابکان یزد در ولایات تابع آن حوالی و شماری امیر نشین در طبرستان که از هم مستقل و با هم در حال ستیز بودند.

 

ایران ملوک‌الطوایفی اوایل قرن هشتم هجرى
ملوک الطوایفی سراسر ایران را دچار اغتشاشهای طولانی ساخت، خاندانهای گوناگون محلی را در برابر یکدیگر به پیکار واداشت. پیکارهای میان فرمانروایان محلی، باعث غارتها و کشت و کشتارهای بسیاری در آبادیها، شهرها، و ولایات گوناگون شد. این شهرها و ولایات هر از چندی دست به دست می‌گردیدند.
برخی از این حکومتهای ملوک الطوایفی در فرجام روزگار ایلخانان بر افتادند، اما جدایی قلمرو آنها همچنان باقی ماند و حکومت ملوک الطوایفی بعد از عهد تیمور هم به صورتهای دیگر ادامه حیات یافت.
ایران تا نیل به یکپارچگی و استقلال در دوران حکومت صفویان در سال‌های ( ۱۱۳۵-۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲-۱۵۰۱ میلادی) راه درازی در پیش داشت.
از سال سی‌ام هجری که سال مرگ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی است تا سال ۱۳۴۴ ق. (=۱۳۰۴خ) که تاریخ برافتادن قاجاریان می‌باشد در درون حدود طبیعی ایران بیش از یکصد و پنجاه خاندان به استقلال یا نیمه استقلال پادشاهی کرده‌اند و از میان ایشان تنها چهار خاندان سلجوقیان و مغولان و صفویان و نادر شاه را می‌توان گفت که بر سراسر ایران حکمروا بودند.
از دیگران طاهریان، سامانیان، صفاریان، غزنویان، بویهیان، خوارزمشاهیان، قره‌قویونلویان، آق‌قویونلویان، زندیان، قاجاریان اگر چه پادشاهان بزرگ و بنام بودند هیچ کدام سراسر ایران را زیر فرمان نداشتند. آن دیگران هم جز خاندان‌های کوچکی نبودند که هر کدام بر یک یا دو ولایت فرمانروا بودند.

برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
15:59 | جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

 

چو خورشید تابان برآمد ز کوه
برفتند گردان همه همگروه
بدیدند مر پهلوان را پگاه
وزان جایگه برگرفتند راه
سپهبد فرستاد خواننده را
که خواند بزرگان داننده را
چو دستور فرزانه با موبدان
سرافراز گردان و فرخ ردان
به شادی بر پهلوان آمدند
خردمند و روشن روان آمدند
زبان تیز بگشاد دستان سام
لبی پر ز خنده دلی شادکام
نخست آفرین جهاندار کرد
دل موبد از خواب بیدار کرد
چنین گفت کز داور راد و پاک
دل ما پر امید و ترس است و باک
به بخشایش امید و ترس از گناه
به فرمانها ژرف کردن نگاه
ستودن مراو را چنان چون توان
شب و روز بودن به پیشش نوان
خداوند گردنده خورشید و ماه
روان را به نیکی نماینده راه
بدویست گیهان خرم به پای
همو داد و داور به هر دو سرای
بهار آرد و تیرماه و خزان
برآرد پر از میوه دار رزان
جوان داردش گاه با رنگ و بوی
گهش پیر بینی دژم کرده روی
ز فرمان و رایش کسی نگذرد
پی مور بی او زمین نسپرد
بدانگه که لوح آفرید و قلم
بزد بر همه بودنیها رقم
جهان را فزایش ز جفت آفرید
که از یک فزونی نیاید پدید
ز چرخ بلند اندر آمد سخن
سراسر همین است گیتی ز بن
زمانه به مردم شد آراسته
وزو ارج گیرد همی خواسته
اگر نیستی جفت اندر جهان
بماندی توانای اندر نهان
و دیگر که مایه ز دین خدای
ندیدم که ماندی جوان را بجای
بویژه که باشد ز تخم بزرگ
چو بی‌جفت باشد بماند سترگ
چه نیکوتر از پهلوان جوان
که گردد به فرزند روشن روان
چو هنگام رفتن فراز آیدش
به فرزند نو روز بازآیدش
به گیتی بماند ز فرزند نام
که این پور زالست و آن پور سام
بدو گردد آراسته تاج و تخت
ازان رفته نام و بدین مانده بخت

برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

 

پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟
و همه دانشجویان موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛ سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگرپرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانشجویان خندیدند.
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست،
توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند – خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان ، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.
اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشی نتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند- مسایل خیلی ساده."
پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان.
اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.
همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.
.....
اول مواظب توپ های گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند."
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟
پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست،
همیشه در زندگی شلوغ هم ، جائی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست! "
حالا با من یک قهوه میخوری؟


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
دسته بندی : <-PostCategory->

بقیه عکس ها در ادامه مطلب...


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
20:21 | دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:عکس,جدید,شهاب حسینی,,
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

 

معرفی فیلم سینمایی آلزایمر با بازی:فرامرز قریبیان، مهدی هاشمی، مهتاب کرامتی، مهران احمدی،حمید ابراهیمی، هدی ناصح، صوفیا دژاکام و…
کارگردان: احمدرضا معتمدی
تهیه کننده: سعید سعدی
فیلمنامهنویس: ا.ر. معتمدی
مدیر فیلمبرداری: علی لقمانی
صدابردار: حسین بشاش
طراح صحنه و لباس: حسن روح پروری
چهره پرداز: سعید ملکان
صداگذار: مهرداد قلوخانی
تدوینگر: فرزاد هوتهم
موسیقی: علی صمدپور
جلوه های ویژه: حمید رسولیان
خلاصه داستان:زنی که همسر خود را درتصادف از دست داده است هر سال برای یافتن او در روزنامه آگهی می دهد و…

 

. رابطه میان حاج نعیم و آسیه نه مبتنی بر عشق و خواستن است و نه نشانهای از تنفر را به ذهن مخاطب متبادر میسازد. در طول فیلم، آسیه به محمود هیچ اعتنایی ندارد درحالی که.....
تست دو گزینهای
اولین نکتهای که در «آلزایمر» ذهن ما را به خود معطوف میکند، تم فلسفی کمرنگی است که در لوای بستری اجتماعی خود را مینمایاند. «آلزایمر» برخلاف ساخته قبلی کارگردان، اثر کم کاراکتری است. اثری که بستر موضوعیاش نمیتواند چندان آبستن رخدادهای متفاوت باشد و این همان نکته عجیبی است که انتظار برخورد با آن را در سینمای معتمدی نداشتیم. انگار همین کم شخصیت بودن داستان و تک محور بودن آن، در قوارههای سینمای معتمدی نیست و از این رو است که وی نتوانسته به آن فرم همیشگی خود وفادار بماند. همین شخصیتهای اندک به همراه تک موضوعی که از ابتدای داستان تا پایان به آن پرداخته میشود نیز چندان مورد تحلیل قرار نمیگیرد. آدمهای داستان در گنگی روابط با یکدیگر دست و پنجه نرم میکنند و نمیتوانند یک حس دوستداشتنی و البته خانوادگی را برای مخاطب خود به نمایش بگذارند. رابطه میان حاج نعیم و آسیه نه مبتنی بر عشق و خواستن است و نه نشانهای از تنفر را به ذهن مخاطب متبادر میسازد. در طول فیلم، آسیه به محمود هیچ اعتنایی ندارد درحالی که طبق نوشته فیلمنامه، آسیه باید از محمود حساب ببرد. سرپرستی حاج نعیم بر دیگر اعضای خانواده اصلا تعریف نمیشود و وی فقط در قامت بزرگ خاندان ظاهر شده و عملا هیچ نشانهای از این بزرگی در فیلم نشان داده نمیشود. در لحظاتی از فیلم، وی به نصایح ظاهری محمود گوش داده و از وی حرف شنوی دارد. البته بهجز سکانسی که حاج نعیم باید سندی را برای آزادی کله خراب به آگاهی ببرد که در آنجا، حاج نعیم حرف محمود را (که فاصله خانه تا آگاهی را به دنبالش دویده) رد میکند که آن هم ایجاب داستان برای رسیدن به پایانبندی فیلم است. اما «آلزایمر» یک مشکل ظاهری بسیار آزاردهنده دارد و آن اینکه سکانسهای سرد فیلم سرتاسر اثر را فرا گرفته است. معتمدی نتوانسته بنا به تعریفی که از چیدمان یک خانواده سنتی دارد، به یک بالانس شخصیتی دست پیدا کند. ما در «آلزایمر» شخصیت پرهیاهوی محمود را داریم که بی محابا حالتی اکتیو دارد و در مقابل او، دو شخصیت حاج نعیم و آسیه قرار دارند که در برابر حوادث، واکنشهای بسیار سرد و ابتدایی از خود نشان میدهند. کله خراب نیز به عنوان مهرهای خنثی،حلقه رابط رخدادهایی است که برای این سه شخصیت اتفاق میافتد. حال با توجه به سردمداری حاج نعیم در یک سر داستان و آسیه در سر دیگر که بهعنوان شخصیتهای کلیدی فیلم مطرح هستند، شیطنتها و قیل و قالهای محمود چه کمکی میتواند به باز شدن حالت انجماد فیلم کند؟ شاید بتوان دلیل سکوت بیش از اندازه آسیه را غم بیست ساله او دانست اما برای این سکوت عامدانه حاجنعیم، از چه توجیهی میتوان طلب استمداد نمود؟ کاراکتر حاج نعیم در «آلزایمر» خیلی ابتدایی واکاوی میشود. گویا این شخصیت از ابتدای داستان در پی بهانهای است تا با دیگر شخصیتها قهر کند. آیا وی نمیتوانست از همان ابتدایی که کله خراب وارد داستان شد، برود و برادری که بیست و هشت سال با او زندگی کرده بود را شناسایی نماید؟! اگرچه وی به اصرار محمود از رفتن به آگاهی خودداری کرد اما برای دفعات دیگر چرا وی حاضر به روبهرویی با کله خراب وشناسایی او نشد؟ که اگر این اتفاق رخ میداد فیلم عملا در همان نیمهراه به پایان میرسید و حرف دیگری برای گفتن نداشت. کارگردان از حربه عدم روبهرویی این دو شخصیت استفاده ابزاری کرد تا داستان به سیاق ذهنی خود او جلو برود. عدم آنالیز شخصیتها در «آلزایمر» فقط به عنوان اهرمی برای پیشبرد ظاهری داستان مطرح میشود مثلا کاراکتر آمیرزا را در نظر بگیرید: وی همان شخصیتی است که در مسجد خیلی محکم با آسیه صحبت میکند و میگوید: «اگر امیرقاسم دوسال شوهر تو بوده، بیست و هشت سال برادر نعیم بوده پس وقتی او میگوید امیرقاسم مرده، حرف او را گوش کن.» در این سکانس آمیرزا به وضوح حکم به مردن امیرقاسم میدهد اما همین شخصیت در سکانسهای دیگر فیلم، بدون اینکه هیچ نشانهای مبنی بر تغییر احوالات وی مشاهده شود، با چرخشی صدوهشتاد درجهای، به یکباره حرفهای آسیه را میپذیرد و به آگاهی میرود و برای کله خراب ریش گرو میگذارد که وی را به زندان نبرند و حتی در برابر منفی بودن جواب آزمایش خون او، گاردی تهاجمی میگیرد!این همان اعجابهایی است که این سوال را به وجود میآورد كه آیا این فیلم، واقعا نوشته احمدرضا معتمدی است؟ اما کارگردان توانسته به خوبی طنز پنهان خود را در کاراکتر کله خراب نشان دهد. طنزی که تا حدود بسیاری مدیون نقش آفرینی خوب مهدی هاشمی است. اما گویا قرار نیست فیلم روی خوشی داشته باشد. کارگردان در میان بهت تماشاگر که منتظر معلوم شدن حقیقت داستان است، خیلی واضح به تشریح ماجرا نمیپردازد. مخاطب تنها از روی آن یادگاری که عکس جوانیهای امیر قاسم و آسیه را در خود دارد، دوباره به شک میافتد که آیا این همان یادگاری است که ابتدای فیلم در دست آسیه میبیند یا اینکه کله خراب نیز نمونهای از آنچه در دست آسیه بوده را داشته است؟ اگر کله خراب واقعا همان امیرقاسم است، پس چرا جواب آزمایش خون او و دخترش منفی آمده و اگر او امیرقاسم نیست پس این یادگاری را از کجا به همراه داشته است؟ این پایان نمیتواند گویای هیچ حقیقتی باشد کما اینکه فیلم «آلزایمر» از آن دست آثاری است که محکوم به نتیجهگیری است و نمیتواند پایان را به مخاطب بسپارد. تست دو گزینهای بلی یا خیر نمیتواند حالت سومی داشته باشد. در دیدی کلی «آلزایمر» فیلمی است که بهرغم سوژه بسیار خوبش که یکی از شاکلههای ساختاری سینمای معتمدی است، نتوانسته مایه اولیه آنرا ورز داده و برای آن، فضاسازیهای متفاوت و البته منطقی دست و پا کند.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

برچسب ها: <-TagName->
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

اتفاقم به سر کوی کسی افتادست
که در آن کوی چو من کشته بسی افتادست
خبر ما برسانید به مرغان چمن
که هم آواز شما در قفسی افتادست
به دلارام بگو ای نفس باد سحر
کار ما همچو سحر با نفسی افتادست
بند بر پای تحمل چه کند گر نکند
انگبین است که در وی مگسی افتادست
هیچ کس عیب هوس باختن ما نکند
مگر آن کس  که به دام هوسی افتادست
سعدیا حال پراکنده گوی آن داند
که همه عمر به چوگان کسی افتادست
--------------------------------------------------------------------------
این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده ست
یا ملک در صورت مردم به گفتار آمده ست
آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
باز می بینم که در عالم پدیدار آمده ست
عود می سوزند یا گل می دمد در بوستان
دوستان یا کاروان مشک تاتار آمده  ست
تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد
هرچه می بینم به چشمم نقش دیوار آمده ست
ساربانا یک نظر در روی آن زیبا نگار
گر به جانی می دهد اینک خریدار آمده ست
من دگر در خانه ننشینم اسیر و دردمند
خاصه این ساعت که گفتی گل به بازار آمده ست
آنچه بر من می رود در بندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمده ست
سعدیا گر همتی داری  منال از جور یار
تا جهان بوده است جور یار بر یار آمده ست
-------------------------------------------------------------------------------
صبح می خندد و من گریه کنان از غم دوست
ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
بر خودم گریه همی آید و بر خنده تو
تا تبسم چه کنی بی خبر از مبسم دوست
ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست
گو کم یار برای دل اغیار مگیر
دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست
تو که با جانب خصمت به ارادت نظر است
به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست
نی نی ای باد مرو  حال من خسته مگوی
تا غباری ننشیند  به دل خرم دوست
هر کسی را غم خویش است و دل سعدی را
همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
دسته بندی : <-PostCategory->

 

این روزها، صحنه‌های تئاتر شاهد حضور بازیگران سینماست. تئاتر ترسناک «سگ سکوت» با حضور حامد بهداد، باران کوثری و پانته آ بهرام آخرین نمونه این موج است.
می‌گویند سینما هنر هفتم است و ا‌هالی سینما باید سررشته ای هم از 6 هنر قبلی داشته باشند؛ به خصوص تئاتر که ارتباط مستقیم‌تری با سینما دارد. یک دوره ای تقریبا ً بیشتر بازیگرهای درست و درمان، به واسطه خاک صحنه‌ای که در تئاتر خورده بودند توانستند در سینما بترکانند مثل علی نصیریان، عزت الله انتظامی، داوود رشیدی، خسرو شکیبایی و محمدعلی کشاورز اما الأن رفتن روی پرده سینما، الزام خوردن خاک صحنه را ندارد و حالا طیف زیادی که در سینما هستند، نسبت چندانی با تئاتر ندارند. با این حال وسوسه هم نفس شدن با تماشاچی، حس روی صحنه و تمرین بدن و بیان از یک طرف و کمبود پیشنهادهای سر و شکل دار و بترکان در سینما از طرف دیگر و از همه مهم تر، نمایش‌های خوبی که توسط بچه‌های قدیمی ‌تئاتر جمع و جور می‌شود، باعث شده تا بازیگران سینما و تلویزیون، راهی تئاتر شوند و بازی در این عرصه را هم آزمایش کنند. البته ناخنک زدن به سایر هنرها برای بچه‌های دیگر سینما کار تازه ای نیست. خیلی از آنها عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، طراحی، ترجمه و ... را تجربه کرده اند که بیشتر هم به حال و هوای شخصی و خصوصی آنها ربط دارد اما کار در تئاتر، آن هم با این همه بازیگر زنده و کار کشته و تماشاچی حرفه ای، کار آسانی نیست. انگار این دفعه بازیگران ما مسیر را معکوس طی کرده اند و از شاخه (سینما) به تنه (تئاتر) رسیده اند. البته این ماجرا و حضور ستارگان سینما در تئاتر، این فرصت را هم برای تئاتر ایجاد کرده تا تماشاگر تازه جذب کند. آخرین نمونه این ماجرا، تئاتر ترسناک «سگ سکوت» است که 2 بازیگر سینما (حامد بهداد و باران کوثری) و یک بازیگر قدیمی ‌تئاتر و جدید سینما (پانته آ بهرام)  در آن حضور دارند. به این بهانه با پانته آ بهرام که کار در هر 2 عرصه را تجربه کرده در این باره گپ زدیم.

در تئاتر، چهر‌ها دیده نمی‌شود
پانته آ بهرام ستاره کار کشته تئاتر از حضور ستاره‌های سینما روی صحنه می‌گوید.
حدود 20 سالی است که خاک صحنه خورده. سال 70 اولین جایزه اش، جایزه اول بازیگری در تئاتر را به خاطر بازی در نمایش «مرگ یزدگرد» گرفت و جایزه گرفتنش همین طور ادامه پیدا کرد، آن قدر که با بیشتر از 10 جایزه در تئاتر، برای خودش رکورد دار است. پانته آ بهرام در سینما و تلویزیون هم کم نگذاشته، سال 85 برای فیلم بچه‌های ابدی سیمرغ بلورین نقش مکمل را گرفت و درتلویزیون هم نقش ویژه اش (یک دختر معتاد) در سریال «مسافر» حسابی خط قرمزشکن بود. او این روزها می‌خواهد هنرش را در «سگ سکوت» نشان دهد. گپ و گفت ما با بهرام دو روز قبل از اجرای نمایش و روزهای تمرین بود و با او درباره رفت و آمد ستاره بین سینما و تئاتر گپ زدیم.
 
 شما یکی از بازیگرانی هستید که خیلی زیاد بین سینما و تئاتر رفت و آمد داشتید. ارزیابی خودتان از این تقابل چیست؟
تئاتر مقوله ای سه هزار ساله است ولی از عصر سینما فقط 100 سال می‌گذرد. بنابراین آن روندی که گفتید طبیعی بود. سینما به بازیگر نیاز داشت و این نیاز تنها از طریق تئاتر تأمین می‌شد. این اتفاق در بازیگری امروز هم رایج است. بازیگران سینمای ما برای این که بدن، کلام و همه قدرت‌های دیگرشان را دوباره یابی کنند به تئاتر می‌آیند و خودشان را محک می‌زنند و زمانی که روی صحنه قدرتمند ظاهر می‌شوند، با اعتماد به نفس بیشتری دوباره جلوی دوربین باز می‌گردند. همه بازیگران بزرگ جهان هر از چند گاهی به تئاتر می‌آیند و بعد دوباره به سینما برمی‌گردند. الأن هم می‌بینیم بیشتر بچه‌هایی که از سینما آمده اند، زمینه تئاتری داشته اند، حتی اگر بازیگر حرفه ای تئاتر نبوده اند مثل حامد بهداد، شهاب حسینی.
 
یعنی شما موافق حضور ستاره‌های سینما در تئات هستید یا معتقدید حتما ً یک بازیگر قبل از حضور روی صحنه باید تجاربی در زمینه تئاتر داشت باشند؟
این که مسلم است که یک بازیگر برای روی صحنه آمدن باید تمرین داشته باشد. من خودم اگر یک فاصله شش ماهه بین بازی در تئاتر و سینما برایم به وجود بیاید، باید حتما ً یک دوره تمرینات بدن و بیان بگذرانم؛ در غیر این صورت بازی ام از دست می‌رود. این که دوربین با تو دو متر فاصله داسته باشد با این که تماشاگر ده یا 20 متر از تو دورتر است خیلی فرق می‌کند. تو چاره ای نداری و باید بیانت را قوی کنی و انرژی ات را بیشتر کنی. باید حافظه ات را برای حفظ کردن متن‌های طولانی تقویت کنی و خیلی کارهای دیگر. تئاتر یعنی به کارگیری تمام امکانات بشر از انگشت پا گرفته تا تار مو.  ما در تاریخ تئاترمان بازیگرانی از سینما داشتیم که به صرف چهره بودنشان به تئاتر آمدند و خواستند کار کنند ولی پشیمان و غمگین از صحنه تئاتر بیرون رفتند.

پس یک چهره باید قبل از ورود به تئاتر تمرین و یادگیری داشته باشد؟
بله، اگر کسی فقط به خاطر چهره بودنش وارد تئاتر شود به چند دلیل با شکست مواجه می‌شود؛ بعد هم این که چهره اش در تئاتر دیده نمی‌شود و بعد هم شاید تماشاچی به خاطر چهره بیاید ولی همان تماشاچی از سالن که بیرون برود، می‌گوید همان بهتر که فلان بازیگر در سینما باشد. پس چرا آدم باید خودش را در معرض چنین قضاوتی قرار دهد، وقتی از پیش معلوم است؟ یکی می‌خواهد فقط معروف شود که ممکن است خیلی زود این اتفاق بیفتد، یکی هم می‌خواهد پولدار شود که باز هم ممکن است این اتفاق در مدت چهار یا پنج سال بیفتد اما یک نفر می‌خواهد بازیگر باشد و آنقدر عاشق است که دوست دارد جلوی دوربین یا روی صحنه  بمیرد. این آدم با همه وجود کار می‌کند و نتیجه ای که می‌گیرد، شاید مثل نتیجه ای باشد که مرحوم خسرو شکیبایی گرفت.

 شما به عنوان یک بازیگر حرفه ای تئاتر، چقدر به بهداد در تجربه اولش کمک کردید؟
حامد بهداد زمینه‌های کافی را داشت و من فقط انرژی اش را در این زمینه‌ها کم و زیاد کردم و با گروه تلاش کردیم که با بدنش دوست تر شود چون کار با بدن به عنوان ورزش با کار با بدن در صحنه فرق می‌کند. کمی ‌هم کمکش کردیم تا او بتواند متمرکز تر کار کند چون نمایش سگ سکوت مبتنی بر تمرکز است و اگر تمرکزت را از دست بدهی، همه لحظه‌ها را باخته ای ... . بهداد خیلی راحت و بزرگوارانه خودش را به این جریان سپرد، در صورتی که می‌توانست مثل خیلی از سینماهایی‌های دیگر باشد که می‌گویند ما چهره‌ایم و همین است که هست، ولی بهداد این جوری نبود.

شما در چند کار با هم حضور داشتید. این تداخل بازی در تئاتر و سینما کار را برای بازیگر دشوار نمی‌کند؟
من به لفظ بازی تئاتر اعتقادی ندارم. شاید در سال‌های دور آن هم به این خاطر که هنر نمایش در فرم‌های کلاسیکش غلو داشته است، چنین برداشتی می‌شد، اما الأن وقتی تئاتر می‌بینی متوجه می‌شوی چنین چیزی نیست و بازیگران روی صحنه گاه به رئالیستیک‌ترین شکل زندگی می‌کنند نه بازی. این که حضور یک بازیگر در تئاتر و سینما با هم تداخل پیدا می‌کند اتفاق عجیبی نیست. درباره خودم این طور است که از سال 78 این تداخل را تجربه کرده ام. اولین بار سریال معروف «مسافر» بود که من همزمان با تصویربرداری سریال، مشغول تمرین در تئاتر بودم و در فستیوالی در کشور آلمان حضور پیدا کرده بودم که زنان هنرمند از 70 کشور دنیا در آنجا جمع شده بودند. به همین خاطر فشار کاری خیلی زیادی را تحمل کردم ولی خدا را شکر، هم مسافر سریال خوبی از آب درآمد و هم من جایزه بهترین بازیگر زن را در جشنواره تئاتر فجر آن سال گرفتم. این قانون که در هر حرفه ای باید خیلی تلاش کنی و به مهارت برسی طبیعی است و بازیگری هم از این قاعده مستثنا نیست. خیلی جالب است که همیشه بهترین پیشنهادها در یک زمان واحد اتفاق می‌افتد. من سال‌ها دوست داشتم با آقای مهرجویی کار کنم و همچنین سال‌ها هم دلم می‌خواست کار با دکتر رفیعی را تجربه کنم که این اتفاق امسال افتاد. به همین خاطر نهایت تلاشم را کردم که هر دو را خوب پیش ببرم.

 سگ سکوت یک تئاتر تجربی است. به این نوع کار علاقه مندید؟
خیلی زیاد چون کار تجربی لحظه گراست و بیش از انواع دیگر نمایش «آن ِ» خلاقه تو را به کار می‌گیرد و تو را وارد فضای دیگری می‌کند همان طور که از اسمش مشخص است، هر روز یک چیز جدیدتری را تجربه می‌کنی.

برچسب ها: <-TagName->
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

 

سينمافا- مائانتا اعتصامي- فيلم " طهران ، تهران" به مانند عنوانش فيلمي است دو اپيزودي كه اپيزود اول را با توجه به "ط" دسته دارش كه نشانه ي تمامي نوستالژي پنهان پشت يك اسم و يك شهر است،" داريوش مهرجويي" كارگردان قديمي تر كه حالا ديگر گرد سفيدي روي موهايش نشسته و يادآور چندين سال سينماي دوست داشتني براي همه ماست  كارگرداني كرده است.
داريوش مهرجويي از سرگشتگي هاي فلسفي "هامون" و تنهايي و انزواي "ليلا" و " پري" عبور كرده و حالا كه دنيا را با عينك سال ها تجربه و زندگي مي بيند به  رضايت و سرخوشي " مهمان مامان" و حالا اپيزود " طهران" رسيده است.
اپيزود "طهران " با وقوع يك فاجعه و تنش شروع مي شود. در لحظه ي سال تحويل سقف خانه اي فرومي ريزد و اين يعني يك چالش پيش روي خانواده ي داستان. بهترين ملات براي ساختن فيلمي اجتماعي و پراز تلخي . خانه اي كه خراب مي شود و خانواده اي كه  تمام خوشي عيدشان قاعدتا بايد خراب شود . اما اين بار پشت سكان فيلم كارگرداني  نشسته كه آن قدر زندگي كرده كه بداند پشت هر زشتي و سختي ، چه زيبايي ها پنهان شده است.
بعد از آوارشدن سقف خانه بر روي سر خانواده ي چهارنفره ي " نجيب" ، اين خانواده براي گذراندن روز اول عيد ، با يك تور تهران گردي همراه مي شوند . توري كه تمامي مهمانانش مردان و زن هاي مسن و دنياديده اي هستند كه يك جورهايي تماشاگر احساس مي كند انگار با همكلاسي هاي سابق و همراه هاي دوران جواني خود مهرجويي همسفر شده است. پيرمرد و پيرزن هاي خوشحالي كه از همه نوعي مي توان بينشان پيدا كرد . از عاشق گرفته تا بهانه گير. و اين سفر تهران گردي بهانه اي مي شود تا تماشاگرهم با مسافران همراه شده ،پوسته ي بيروني تهران را كه هميشه برايش شهري بوده پر از دود و ترافيك و ازدحام بشكافد و به قلب تپنده و داستان هاي اين پايتخت حالا پير نزديك شود. در واقع اين اپيزود به همه مان نشان مي دهد كه مي توان يك فيلم كاملا سفارشي و تبليغاتي را طوري ساخت كه هم سينما باشد و لذت بخش و هم اهداف تهيه كنندگانش را برآورده كند.
از موسيقي اين اپيزود نبايد بي تفاوت گذشت كه بار اعظم نوستالژي تهران پير را بر دوش مي كشد. بازي هاي فيلم به خصوص بازي " پانته آ بهرام" بسيار چشمگير و باورپذير است و تمامي بازيگرها ، حتي مسافران تور تهران گردي خيلي خوب خودشان را با دنياي جلوي دوربين وفق داده اند و تمام اين ها در درآوردن فضاي رئالي كه مشخصه ي فيلم ديگر مهرجويي يعني " مهمان مامان" هم بود كمك كرده است.
پايان فيلم به همان حلاوت و خوش بيني " مهمان مامان" است. بايد به مهرجويي كه از " گاو" تا " طهران" آمده است و تلخي "سنتوري" و توقيفش را چشيده اعتماد كرد و از خوش بيني اش  لذت برد. مهرجويي آن قدر پيرهن پاره كرده است كه بداند چنين خوش بيني هايي را مي توان در ژانر علمي – تخيلي طبقه بندي نكرد .

 

اپيزود دوم را كارگردان جوان تري ساخته است ، " مهدي كرم پور".
 كارگرداني كه آن قدر جوان هست كه هنوز معترض باشد و ايده آل گرا. پس از ديدن شعارهاي اپيزود " تهران" شوكه نشويد. اپيزود "تهران " ، صداي اعتراض نسلي را به تصوير كشيده كه نه اهل مسامحه است و نه اهل محافظه كاري و در لفافه سخن گفتن. درست كه سينما جاي مستقيم حرف زدن نيست . جاي تصوير است نه شعار و سخنراني. درست كه سينما اول سرگرمي است و آخر كلاس درس. اما " تهران" تلاشي محترم است در راستاي زدن حرف هايي كه بخشي از بغض جوان هاي امروز است. داستان سعي دارد عكس العمل عده اي جوان به مسئله اي را نشان بدهد كه شايد در وهله ي اول مسئله ي خيلي ها نباشد و صرفا لغو يك كنسرت موسيقي به نظر برسد اما  در عمق بيشتر خيلي حرف ها دارد.
 مشكل تنها لغو كنسرت يك سري جوان نوازنده نيست. حرف ، حرف اعتمادنكردن است. حرف از " خودي ندانستن" جوان .
اپيزود دوم ، خيلي خود را درگير روايت داستان نمي كند . بيشتر سعي دارد به دغدغه هاي جواناني نزديك شود كه بهانه ي فيلمش هستند. گروهي كه شايد جذاب ترين فردشان " رضا يزداني" خواننده شناخته شده ي سبك " راك" باشد. " راك" خودش سبك اعتراض است و اين اعتراض را صداي محكم و خش دار يزداني بهتر از هر چيزي تكميل مي كند. شايد بازي " رضا يزداني " در فيلم ديده نشود و در واقع يزداني فقط خودش را اجرا كرده باشد ، اما بي شك هرگونه حضور ستاره هاي عرصه هاي ديگر در سينما ،هميشه جذاب بوده است.
مطمئنا پرداخت داستاني و شخصيت ها خيلي قوي نيست و همان نچسب بودن آدم هاي قصه ي قبلي كرمپور يعني " چه كسي امير را كشت؟" اين جا هم ديده مي شود . اما بدون شك لذت ديدن اجراي تخيلي گروه در آخر فيلم كه حدود هفت دقيقه آخر اپيزود دوم فيلم را در برگرفته باعث مي شود كه  تماشاگرها با حس خوبي از فيلم سالن را ترك كنند.
در آخر بد نيست يادآور شويم كه فيلم قرار بود در سه اپيزود تهيه شود . و كارگردان اپيزود ديگر " سيف الله داد" باشد كه وقتش در اين دنيا تمام شد و ساخت اين اپيزود در تقديرش نبود. فيلم به " داد" تقديم شده است. روحش شاد...
اطلاعات فيلم:
طهران – تهران
اپيزود اول: طهران، روزهاي آشنايي - کارگردان: داريوش مهرجويي
اپيزود دوم: طهران، سيم آخر- کارگردان: مهدي کرم پور


برچسب ها: <-TagName->
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

 

به او اعتماد کن
مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود،هیچ گاه شاد نبود.او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:
((ارباب،آیا حقیقت دارد که خداوندپیش از بدنیا آمدن شما جهان را اداره می کرد؟))
او پاسخ داد:((بله))
 خدمتکار پرسید:....

((آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟))
ارباب دوباره پاسخ داد:((بله))
خدمتکار گفت:
((پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا ادره کند؟))
 
به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند
به او اعتماد کن ، وقتی که نیرویت کم است
به او اعتماد کن ، زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی
اعتمادت سخت ترین چیزها خواهد بود...


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

الا اي آهوي وحشي كجايي
مرا با توست چندين آشنايي
دو تنها دو سرگردان بي كس
دد و دامت كمين از پيش و از پس
بيا تا حال يكدگر بدانيم
مراد هم بجوييم ار توانيم
كه مي بينم كه اين دشت مشوش
چراگاهي ندارد خرم و خوش
كه خواهد شد بگوييد اي رفيقان
رفيق بي كسان يار غريبان
مگر خضر مبارك پي در آيد
ز يمن همتش كاري گشايد
مگر وقت وفا پروردن آمد
كه فالم لاتذرني فردا آمد
چنينم هست ياد از پير دانا
فراموشم نشد هرگز همانا
كه روزي رهروي در سرزميني
به لطفش گفت رندي ره نشيني
كه اي سالك چه در انبانه داري
بيا دامي بنه گر دانه داري
جوابش داد گفتا دام دارم
ولي سيمرغ مي بايد شكارم
بگفتا چون به دست آري نشانش
كه از ما بي نشان است آشيانش
چو آن سرو روان شد كارواني
چو شاخ سرو مي كن ديده باني
مده جام مي و پاي گل از دست
ولي غافل مباش از دهر سرمست
لب سرچشمه و طرف جوئي
نم اشكي و با خود گفت و گويي
نياز من چه وزن آرد بدين ساز
كه خورشيد غني شد كيسه پرواز
به ياد رفتگان و دوستداران
موافق گرد با ابر بهاران
چنان بي رحم زد تيغ جدايي
كه گويي خود نبودست آشنايي
چو نالان آمدت آب روان پيش
مدد بخشش از آب ديده خويش
نكرد آن همدم ديرين مدارا
مسلمانان مسلمانان خدارا
مگر خضر مبارك پي تواند
كه اين تنها بدان تنها رساند
تو گوهر بين و از خر مهره بگذر
ز طرزي كان نگردد شهره بگذر
چو من ماهي كلك آرم به تحرير
تو از نون والقلم مي پرس تفسير
روان را با خرد در هم سرشتم
وز آن تخمي كه حاصل بود كشتم
فرح بخشي در اين تركيب پيداست
كه نغز شعر و مغز جان اجزاست
بيا وز نكهت اين طيب اميد
مشام جان معطر ساز جاويد
كه اين نافه ز چين جيب حور است
نه آن آهو كه از مردم نفورست
رفيقان قدر يكديگر بدانيد
چو معلوم است شرح از بر مخوانيد
مقالات نصيحت گو همين است
كه سنگ انداز هجران در كمين است


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
11:52 | شنبه 12 فروردين 1391برچسب:اشعار,حافظ,اهو,کمین,مشوش,سیمرغ,هجران,,
دسته بندی : <-PostCategory->

 

جدیدترین کدهای آوای انتظار همراه اول

۳۰۱۷۷   یه چکه ماه    علیرضا افتخاری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۰   یه لحظه چشمات رو ببند   گروه هفت  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۷   یه امشب فکرکن   حامد طاها ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۲۵   یلدا   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۷   یاد چوب خیزران   علیمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۷   یاد تو ۲   مانی رهنما  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۶   یاد تو ۱   مانی رهنما  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۲   یا لیتنی کنا معک    محمود کریمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۵   یا رقیه   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۲۰   گیتار ۹   بیکلام ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۱۹   گیتار ۷   بیکلام ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۳   گیتار ۶   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۱   گیتار ۴   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۰   گیتار ۳   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۶۹   گیتار ۲   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۴۸   گیتار ۱   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۲   گیتار   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۶   گل پامچال    فریبرزلاچینی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۶   گل لاله    مهدی نیکخواه  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۸۵   گل سرخ و ارغوانی   سلحشور ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۸۱   گل ارغوانم   علیمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۸   کوچ    پدرام محبوبیان  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۴   کوفه شهر بی وفا   سیب سرخی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۳   کشته لب تشنه   فخری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۱   کاشکی    محسن چاوو شی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۵۸   چون آهوی اسیرم    داود سرداری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۸   چهار مضراب تصنیف بیات    سالار عقیلی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۸   چشمهای تو    فتحعلی اویسی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۹۷   چشمام به چشم تو   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۲   چشم سیاه ۱   علیرضا اویسی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۷۱   چشم به راه    علیرضا افتخاری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۴   چراغ شب تیره   فخری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۴۵   چرا عمو عباس دیر کرد   ملاباسم ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۶   پیانو۹   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۵   پیانو۸   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۴   پیانو۶   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۳   پیانو۵   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۲   پیانو۴   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۱   پیانو۳   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۰   پیانو۲   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۶۱   پیانو۱۹   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۶۰   پیانو۱۸   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۸   پیانو۱۶   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۷   پیانو۱۵   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۶   پیانو۱۴   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۵   پیانو۱۳   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۲۰۰۷۴   پیانو۱۲   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۸   پیانو۱۱   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۷   پیانو۱۰   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۴۹   پیانو۱   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۵۹   پیانو   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۳   پلنگ صورتی   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۰   پریزاد   حامد طاها ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۹   پرستوی مهاجرم   خلج ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۶   پرستوی سفیدم   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۲   پت و مت   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۰۶۷   پاپیون   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۵۲   یا رقیه    شیرزاد ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۹   ولایت عشق۲   محمد اصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۸   ولایت عشق ۱   محمد اصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۶   وای از درد خرابه   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۱   واست می میرم    گروه هفت  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۷   وارث اعطینا   سلحشور  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۹۶   هیاهوی ملک   محمد زمانی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۰   همه چیم تو    رضا عنایتی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۰۶۶   هرکول پوارو   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۳   هجرت    حمید طالب زاده  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۳۶   نگاهم کن    مهدی نیکخواه  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۷۵   نگاه قشنگ    علیرضا افتخاری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۲   نیایش    حامد طاها ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۲   نورخورشید   فرمان فتحعلیان  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۷۴   نورخدا   علیرضا افتخاری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۱   نل   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۵   نفس    حامد طاها ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۵   ندیدمت این غصه کم نیست آقا   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۰۵   ناوارو   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۶   ناجی    محمد اصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۴   میروم به آخرین سفر   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۵۹   میتی کومون   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۸   مگه نه    حمید طالب زاده  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۸   مولا علی جان    گروه آرین  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۰۹۶   موزارت   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۵۰   منو دل کندن    هلالی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۹۹   من نمردم که تو تنهایی   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۵۹   من الذی ایطمنی    داود سرداری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۴   معجزه    محمد اصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۵۴   مظلوم کربلا   امیرعباس  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۷   مسلم دیگه کسی رو نداره   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۵   مرو قرار حیدر   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۳   مرحله    حامد طاها ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۳   مرا بابا حسینی تربیت کرده   حدادیان ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۴۸   مداحی   جواد مقدم ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۴۷   محمد   سامی یوسف ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۲   ماهم برون فتاده   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۳   مادرم فاطمه   اکبری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۶   مادر جوونم   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۴۱   مادر به زبان انگلیسی   سامی یوسف ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۵   مادر    هامون  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۴۲   مادر   سامی یوسف ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۳۳   مادر   مهدی نیکخواه  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۶   لک لبیک   بنی فاطمه ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۰۶۵   لوسین   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۳   لطفاً    عمران طاهری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۸   لبیک یا حسین   میرداماد ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۰   لافتی الا علی (ویژه عیدغدیرخم )   محمود کریمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۱۱   قشنگترین بابای دنیا   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۱۱   فلوت   بیکلام ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۵   فراق    علیرضا قربانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۸۰   فاطمه یعنی تمام هستیم   میرداماد ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۲   فاطمه خدا کنه از رو زمین پاشی   اکبری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۰   غضب نگاهش حیدریه   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۸۲   غروب مدینه چه دلگیره   علیمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۹   عموم عباس    شاهین آرین  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۳   عمو عمو آب آب    علیمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۰۶   عمو عباس   بنی فاطمه ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۵   عمو حسین جانم   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۶   عمه بابایم کجاست ۲   کویتی پور  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۵   عمه بابایم کجاست ۱   کویتی پور  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۳   علی علی (مولودی )   ملاباسم  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۷   علی را وصف در باور نیاید   محمد اصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۹۲   علی اکبر لیلا   حدادیان ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۸   علی اصغر    علی عبدالمالکی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۵   علی بود   سید خلیل عالی نژاد ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۹   علمدار نیامد   داود سرداری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۸   علمدار (به زبان لری )   علی جهان آرا  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۸   عشق یعنی ۲   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۷   عشق یعنی ۱   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۰   عذاب دوست داشتن ۲   علی لهراسبی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۹   عذاب دوست داشتن ۱   علی لهراسبی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۶   عاشقت داره میره    رضا هاشمیان  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۰   ضامن آهو   حمید غلامعلی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۴۶   صلوات   سامی یوسف ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۰۷   صلوات   ملاباسم ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۱   صدای من    سهیل تهرانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۹۰   شب تاره   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۸   سپیده    شهرام ناظری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۱   سوزسوز گارداشیم   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۷   سوره مریم   عبدالباسط ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۵۵   سوره فجر    عبدالباسط  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۶   سوره فتح   عبدالباسط ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۹   سوره شورا   عبدالباسط ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۸   سوره حشر   عبدالباسط ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۱   سوره الرحمن۱   عبدالباسط ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۰   سوره الرحمن   عبدالباسط ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۱   سلطان طریقت    فرمان فتحعلیان  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۱   سلام بابا دیگه بی جوابه   اکبری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۹   سلام آخر ۱   احسان خواجه امیری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۶   سقا و میر لشکرمن    خلج  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۵۷   سفینه النجاه   داود سرداری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۹   ستاره    گروه هفت  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۵۸   ساکسیفون   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۹۶   ساقی قلبش در تب و تاب   سیب سرخی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۰   زینب سنه قربان   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۲   زمستون    پوژنگ پروازی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۹   ریشه    حمید طالب زاده  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۸۴   روضه تو مسجد و دیر منه   علیمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۴   رسوای زمانه   علیرضا قربانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۵   رستگاران    محمد اصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۷   راز دل    علیرضا قربانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۰   دو تا داداش    علیرضا طلیسچی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۹۸   دو بچه شیر   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۲   دلم گرفته    امین رستمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۴   دلا خون حسین عرش زمین است   فخری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۳   دل شوره ۲   محسن چاووشی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۲   دل شوره ۱   محسن چاووشی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۹   دل سوختگان   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۷   دستهای خالیم    علیرضا کبریایی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۷   دریاچه مرده    محسن چاووشی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۱   دارم عاشق می شم    پژمان کلانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۳   خورشید   محمداصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۴   خوب من    ابراهیم توکلی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۹   خواب جاده ها (امام زمان عج )   علی آه نک  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۷   خدایا   پیام مقامی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۳۹   خداخافظ ۲   مهدی نیکخواه  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۳۸   خداحافظ ۱   مهدی نیکخواه  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۶   خدا چرا عاشق شدم    محمد حشتمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۲   حیدر بابا   هلالی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۱   حی علی العزا   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۱   حسین فرزند پیغمبر   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۸   حراج    محسن چاووشی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۴   جای گل یاس گلدونه   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۵   جان مریم   فریبرز لاچینی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۴   تومیدونی    ادریس منصوری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۸۳   تو نفس میزدی من ز نفس افتادم   علیمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۸۶   تو به طوفان بلا نوحم بودی   علیمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۱   تصنیف شوشتری    سالار عقیلی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۶   تصنیف ابو عطا    سالار عقیلی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۳   تصنیف همایون ۲   سالار عقیلی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۲   تصنیف همایون ۱   سالارعقیلی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۸۷   تازه مهمان رقیه   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۵   بیا تا سیب سرخ رو بو کنیم   بنی فاطمه ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۲   بی واژه    محمد اصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۷   بی من نرو    علیرضا اویسی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۵   بی تو عاشق بودن زیبانیست    میرداماد  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۷   بی تفاوت    سعیدقاسمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۱   بگو جو نتم    محمد یاوری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۰   بگو بابا   بنی فاطمه ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۰۹   بوی سیب   بنی فاطمه ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۲۵   بهمن ۲۲   گروه سرود ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۷۰   بهترین ترانه    کیارش حسن زاده  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۲   به من بگو   سهیل تهرانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۷   به دلم برات شده   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۹۱   به خدا دنیا رو نمی خوام   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۸   به خدا با دست بسته ام   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۴   بعد از رفتنت ۲   علی لهراسبی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۳   بعد از رفتنت ۱   علی لهراسبی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۷۳   بردی از یادم    علیرضا افتخاری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۰   باورم کن    سهیل تهرانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۳   باور نمی کنم    احسان خواجه امیری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۳   باور ندارم   سهیل تهرانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۶   باور    پیام مقامی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۴   بازارخرمشهر    محسن چاووشی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۶   بابا حیدر   فرمان فتحعلیان  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۶   با هر نفس پر میزنم   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۳۷   با تو باشم    مهدی نیکخواه  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۰   ایران من    محمد یاوری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۵۱   ای اکبرم    داریوش رحیمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۱۱   ای آدما    علیرضا اویسی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۸   اگه برگردی ببینی    حامد طاها ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۰   اگه باشی    محمد اصفهانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۴   این حسین کیست ؟   کویتی پور  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۷۸   ای ایران    غلامحسین بنان  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۹   انتظار    سهیل تهرانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۷۲   انتظار    علیرضا افتخاری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۸۲   انتظار    مهرزاد خیری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۲۹   امشب شب عشق (ویژه عید غدیر خم )   محمود کریمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۲۸   الله الله توپناهی بر ضعیفان ۱   گروه سرود ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۴۴   الله   سامی یوسف ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۴۱   السلام ای سربریده یا قتیل العبرات    محمود کریمی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۹۱   اسیری    محسن چاوشی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۶۰   از من بگذر    علیرضا قربانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۴   از سرزمینهای شمالی   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۳   اربعین   فخری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۳   ابوالفضل شیرین ترین یار حسین   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۴   أخرین حرف   سهیل تهرانی  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۰۷۰   آهنگ   بیکلام ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۶۰   آنشرلی   اقتباسی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۱۲   آقای من دنیای من   هلالی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۴   آقام علی مظلومه   کریمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۹   آقام آقام   طاهری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۳۷   آسمون غریب    مصطفی یگانه  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۴۱   آسمون   حامدطاها ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۶۵   آروم نشد با حرفام    ادریس منصوری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۱۵۵   آروم آروم    سهراب پاکزاد و امیر طبری ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۲۰۸   آرام جان لیلا   علیمی ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۳۰۲۰۴   آتش    شهرام ناظری  ۳۰  روز    ۵۰۰۰ ریال
۱۰۱۷۲   آبروی عالم   طاهری ۳۰

برچسب ها: <-TagName->
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

مازیار فلاحی

3312777 فرض محال ریمیکس مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312778 گریه مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312771 دروغه مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312772 رویای واقعی‌ مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312781 قلب یخی مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312782 فرض محال مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312783 عمق احساس مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312779 بانوی خیال مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312780 طوقی مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312773 خدا حافظ مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312774 ده و سی دقیقه مازیار فلاحی 90 5000 ریال
3312775 عادت عاشقی مازیار فلاحی 90 5000 ریال

مهدی مقدم

برای اخرین بار
 3311765
 
خیلی بد شد
 3311770
 
عشق من
 3311767
 
عشق من 2
 3311768
 
می میرم براش
 3311771
 
عشق من باش
 3311769
 
باس
 3311766
 
شفاء
 3311772
 
سونامی
 3311773
 
سونامی 2
 3311774
 
دروغ نگو
 3312747
 
خونسرد
 3312748
 
دلم از تو می خونه
 3312749
 
بگو چی شده عزیزم
 3312750
 
روی ابر پاره پاره
 3312751
 

ماهان بهرام خان

سهم من
 3311118
 
روشن و تاریک
 3311117
 
بگو مگو
 3311112
 
اشتباه
 3311113
 
فانوس
 3311114
 
خاطرات
 3311115
 
موریانه خورده
 3311116
 
قاب شیشه ای چشمات
 3312025
 
قاب شیشه ای چشمات 2
 3312026
 
بوسه عشق                        331826


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

آمده​ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
 

آمده​ام چو عقل و جان از همه دیده​ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
 

آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم
آمده​ام که زر برم زر نبرم خبر برم
 

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
 

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
 

آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
 

گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
 

آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
 

در هوس خیال او همچو خیال گشته​ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
 

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی​خوری پیش کسی دگر برم


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

 

زني بود با لباسهاي کهنه و مندرس، و نگاهي مغموم وارد خواروبار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست کمي خواروبار به او بدهد. به نرمي گفت شوهرش بيمار است و نميتواند کار کند و شش بچه شان بي غذا مانده اند.
جان لانک هاوس، با بي اعتنايي، محلش نگذاشت و با حالت بدي خواست او را بيرون کند
زن نيازمند، در حالي که اصرار ميکرد گفت آقا شما را به خدا به محض اين که بتوانم پول تان را مي آورم
جان گفت نسيه نمي دهد
مشتري ديگري که کنار پيشخوان ايستاده بود و گفت و گوي آن دو را ميشنيد به مغازه دار گفت
ببين خانم چه مي خواهد، خريد اين خانم با من
خواربار فروش با اکراه گفت: لازم نيست، خودم ميدهم. ليست خريدت کو؟
لوئيز گفت: اينجاست
" ليست را بگذار روي ترازو. به اندازه وزنش، هر چه خواستي ببر."
لوئيز با خجالت يک لحظه مکث کرد، از کيفش تکه کاغذي در ‏آورد، و چيزي رويش نوشت و ‏‏آن را روي کفه ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند کفه ي ترازو پايين رفت
خواروبار فروش باورش نشد. مشتري از سر رضايت خنديد
مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس در کفه ي ترازو کرد. کفه ي ترازو برابر نشد، آن قدر چيز گذاشت تا کفه ها برابر شدند
در اين وقت خواروبار فروش با تعجب و دل خوري تکه کاغذ را برداشت ببيند روي آن چه نوشته شده است
کاغذ، ليست خريد نبود، دعاي زن بود که نوشته بود:" اي خداي عزيزم، تو از نياز من با خبري، خودت آن را بر آورده کن "
مغازه دار با بهت جنس ها را به لوئيز داد و همان جا ساکت و متحير خشکش زد
لوئيز خداحافظي کرد و رفت
فقط اوست که ميداند وزن دعاي پاک و خالص چه قدر است .....

برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

درود.قابل توجه دوستان خوبم.قسمت اخبار به دلایلی حذف شد.اما موضوعات جدید و یسیار خوبی جایگزین ان خواهد شد.امید که لذت ببرید.

منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستیم.

با تشکر


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
14:14 | جمعه 11 فروردين 1391برچسب:,
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

سینما و تلویزیون > چهره‌ها  - محمد ملاحسینی:
اصغر فرهادی در سال 1351 در خمینی شهر اصفهان به دنیا آمد
 

وی پس از گذراندن دوره لیسانس در رشته تئاتر از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، مدرک فوق لیسانس خود در همین رشته را از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرد.
فرهادی فعالیت در سینما را از سال ۱۳۶۵ در انجمن سینمای جوان اصفهان آغاز کرد و نخستین حضور حرفه‌ای او در سینما در فیلم ارتفاع پست ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا در سال ۱۳۸۰ به عنوان فیلمنامه‌نویس بود.
در سال 1389با معرفی برندگان جوایز بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر، جوایز بهترین کارگردانی، فیلمنامه و فیلم منتخب تماشاگران به اصغر فرهادی برای ساخت فیلم جدایی نادر از سیمین تعلق گرفت.
در سال 2011 نیز هیئت داوران شصت و یکمین دوره جشنواره جهانی فیلم برلین بزرگترین جایزه خود را به فیلم ایرانی جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی داد.
همچنین گروه بازیگران زن و مرد این فیلم نیز خرس نقره‌ای جشنواره سینمایی برلین را دریافت کردند. این نخستین بار بود که جایزه بزرگ خرس طلایی به یک فیلمساز ایرانی تعلق می‌گرفت.
در شصت و نهمین دوره جوایز سالانه گلدن گلوب نیز جایزه بهترین فیلم خارجی‌زبان به فیلم جدایی نادر از سیمین اختصاص یافت.
فرهادی پیش از این به خاطر ساخت فیلم درباره الی و جعفر پناهی به خاطر ساخت فیلم آفساید برنده خرس نقره‌ای شده بودند.

فیلم جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی در مراسم اعطاء جوایز اسکار 2012 در کداک تیه‌تر لس آنجلس، به عنوان بهترین فیلم خارجی، جایزه اسکار را از آن خود کرد تا افتخاری بزرگ نصیب سینمای ایران شود.

برخی از افتخارات اصغر فرهادی:
  • برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی در مراسم اعطاء جوایز اسکار سال 2012
  • برنده جایزه  بهترین فیلم خارجی از  شصت و نهمین دوره جایزه گلدن گلاب (2012)
  • برنده خرس طلایی بهترین فیلم در شصت و یکمین جشنواره فیلم برلین برای فیلم جدایی نادر از سیمین (۲۰۱۱)
  • برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) 
  • برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹)
  • برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹)
  • برنده جایزه بهترین فیلمنامه در چهارمین دوره جوایزه اسکرین آسیا پاسیفیک برای فیلمنامه جدایی نادر از سیمین (۲۰۱۰)
  • برنده تندیس بهترین کارگردانی در چهاردهمین جشن خانه سینما برای فیلم درباره الی... (۱۳۸۹)
  • برنده تندیس بهترین فیلم در چهاردهمین جشن خانه سینما برای فیلم درباره الی به طور مشترک با محمود رضوی (۱۳۸۹)
  • برنده جایزه بهترین فیلم‌نامه‌نویسی در سومین دوره جوایز اسکرین آسیا پاسیفیک استرالیا برای فیلم درباره الی (۲۰۰۹)
  • برنده جایزه ویژه هیئت داوران در سومین دوره جوایز اسکرین آسیا پاسیفیک استرالیا برای فیلم درباره الی (۲۰۰۹)
  • برنده جایزه روزنامه در استاندارد در ویناله برای فیلم درباره الی (۲۰۰۹) 
  • برنده خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی در پنجاه و نهمین جشنواره فیلم برلین برای فیلم درباره الی (۱۳۸۷)
  • سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی در بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم چهارشنبه‌سوری (۱۳۸۴)

سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی در بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم درباره الی (۱

 


برچسب ها: <-TagName->
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

/ لقب : جی لو / قد : cm 168
جنیفر لین لوپز در24 جولای 1969 در بخش گسل هیل در جنوب برونکس متولد شد . 2 خواهر دارد ،خواهر بزرگتر لسلی 34 ساله خانه دار و خواهر کوچکتر لیندا 30  ساله مشاور امور تفریحی کانال 11 نیویورک می باشد.
جنیفر از کودکی به موسیقی های ملل مختلف علاقه داشت . به خصوص به ریتمهای Afro-caribbean مانند : ( salsa ) سالسا ، مرنجو ( meringue ) و باچاتا (bachata ) و شاخه های اصلی موسیقی مانند پاپ ( Pop ) هیپ هاپ ( Hip hop ) و آراند بی ( R&B ).

وی با وجود عشقش به موسیقی به صنعت فیلم هم علاقه نشان می داد . فیلم موزیکال ریتامورنو (Moreno Rita) که در سال 1961 ساخته شده بود تاثیر عمیقی براو گذاشت .

جنیفر در سن 5 سالگی به کلاسهای آموزشی رقص وموسیقی رفت و جدایاز این برنامه ها در یک مدرسه مذهبی کاتولیک دخترانه مشغول به تحصیل بود. او 8 سالدر این مدرسه که خانواده مقدس نام داشت درس خواند وبعد از 4 سال در دبیرستانپریستون ( Preston ) تحصیل کرد وفارغ التحصیل شد . او در مدرسه ورزشکار قابلی بود. رشته ورزشی که در مدرسه کار می کرد تنیس و ورزشهای مربوط به دو و میدانی بود .

لوپز در 18 سالگی از پدر ومادرش جدا شد. در آن زمان دریک موسسه حقوقیمشغول به کار بود و شبها نیز به انجام حرکات موزون ( !!! ) می پرداخت . پس ازآنپیشنهاد بازی در نقش Fly girl در کمدی فاکس هیت در برنامه In living color به اوداده شد. پس از دو سال کار هنری در برنامه In living color همچنان به کار رقص ولیاین بار در گروه مشهور جنت جکسون (Janet Jackson ) ادامه داد .

اولین فیلماو گری گوری نوا خانواده من است (Gregory novas my family ) در سال 1975 است و شغلبازیگری او زمانی استحکام یافت که در سال 1997 نقش سلنا کوئینتا نیلا (Selena Quintanilla ) خواننده معروف را بازی کرد. همسران :
اوجانی نوآ 22 فوریه 1997 تا ژانویه 1998 – ( طلاق )
گریس جود 29سپتامبر 2001 تا 26 ژانویه 2003 – ( طلاق )
مارک انتونی 5 ژوئن 2004 – ( تا زمانترجمه این مطلب که حرفی از طلاق بینشون نبوده ! )

بد نیست این را هم بدانیدکه جنیفر در مجله People ( 1997 ) به عنوان یکی از 50 فرد زیبای جهان شناخته شد. باشگاه بدن سازی به او لقب گیتار داده بودند چون بدنش قوسی شبیه به گیتار داشت !

در جشن فیلم سلنا ،28 اکتبر 1996 در سان انتونلو، جنیفر این ستاره سینما وموسیقی با یک اتفاق عشقی غیره منتظره مواجه شد . زمانی که دوست پدرش اوجانی نوآمیکروفن رابه دست گرفت و در حالیکه یک حلقه جواهر مریکوس کات بزرگ را در دست داشتدر میان جمع به او پیشنهاد ازدواج داد! جنیفر نیز بلافاصله به او پاسخ مثبت داد. ( مثل اینکه خودش منتظر بوده ! )

او برای آموزش حرکات موزون ( !!! ) بهمانهاتان (Manhattan) نقل مکان کرد وشبها در استودیویی که تمرین رقص می کرد میخوابید.

شایع شده که او بدنش را 1 میلیارد دلار بیمه کرده وتحت حمایت 300میلیون دلاری از طرف بیمه است.( دسامبر 1999 )
لوپز و دوست پسرش Puffy در ارتباط به یک کلوپ شبانه تیراندازی دستگیر شدند . پلیسآنها را با یک اسلحه دزدی دستگیر کرد. اما از جنیفر رفع اتهام شد و از زندان آزادگردید . دسامبر( 1999)

مادرش در وچستر Westchester کانتری نیویورک معلممدرسه است .

او و دوست پسرش Puffy در 14 ژانویه 2001 اعلام کردند که بهدوستی خود خاتمه بخشیدند او اولین بازیگر زن آمریکای لاتینی است که بالا تریندستمزد را برای بازی در نقش selena در فیلم طراحان عروسی 2001 ( wedding planner ) به خود اختصاص داد که مبلغی برابر 1 میلیون دلار می باشد. او این فیلم وآلبوم (Hitnomberone ) را در یک هفته ( به طور همزمان ) کارکرد. ( یه لقمه نون چی کارا کهنمیکنه ! )

جنیفر با همسرش گریس جود ( Gris Judd ) زمانی که کلیپ برای عشققیمتی نیست را اجرا می کرد ، آشنا شد . آنها جشن کوچکی برای ازدواج خود ترتیب دادندکه در خانه ای در لوس آنجلس برگزار شد و 170 نفر مهمان داشت .

بدنش به عنوانزیباترین اندام در مجله انگلیسی Celebrity Bodies شناخته شده است
او یک رستوران کوبایی جدید به نام Madres مادرس در پاسادنا Pasadena کالیفورنیاافتتاح کرده و صاحب خانه ای به ارزش 1/9 میلیون دلار در سواحل میامی است و همسایگاندیوار به دیوار او روبین و تری گیپ هستند وخانه ریکی مارتین 7 بلوک با خانه جنیفرفاصله دارد .

سومین آلبومش این من هستم ... وبعد (This is me … them ) رادر 26 نوامبر 2002 به پایان رساند.

در اکتبر 2002 با بن افلک نامزد کرد. گفته می شود جنیفر اصلاً مشروبات الکلی مصرف نمی کند.

همسر سابقش گریس جود ونامزد سابقش بن افلک در یک روز متولد شده اند . بن سه سال از گریس کوچکتر است. جنیفر در 20 ژانویه 2004 نامزدیش را با بن افلک به هم زد.

او اشعار ترانه Dear Ben)) بن عزیز را برای نامزدش بن افلک سروده بود تا به او بگوید که چقدر عاشقشاست .
آوریل 2004 زمانی که با بن افلک نامزد بود در مصاحبه ای اعلام کرده بودکه پس از ازدواج با نام افلک به کار هنری و حرفه ای خود ادامه خواهد داد ولی ایناتفاق هیچ گاه نیفتاد چون در فوریه 2004 نامزدیش را با بن افلک به هم زد .
نظرات شخصی :
پاسخ اودر مورد اینکه زمانی که در مورد خودش شایعاتی می شنودچه عکس العملی نشان می دهد : به آن می خندی ،گاهی مواقع کمی ناراحت می شی ، می زاریتموم شه چون تو یه انسانی. ( اگوست 2000)
در پاسخ اینکه چه زمانی احساس ناامنیمی کند گفته است : زمانی که آماده نیستم اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاده است .
واقعا به انتقادهای مردم بی توجهم .
از قوزک پاهایم ناراضی نیستم ،واقعادرخشان هستند .
همه ما در طول زندگی به عشق مبتلا می شویم وتاثیرات عشقهای از همگسیخته را می چشیم ، من کمی احسساتی تر از بقیه ام، واین اتفاق برایم ناراحت کنندهاست. من به مردم می گویم ولی هیچ کس گوش نمی کند .
همیشه وحشت زیادی از مرگ یابیمار شدن دارم وچیزی که از آن می ترسم تنها شدن است به خاطر همین به دنبال نور ( چراغ ) می گردم ، آن وقت فکر می کنم تنها نیستم .
ترس از تنها شدن سراسر وجودمرا فرا گرفته است .
دستمزدها :
1-Monster – in - law (2005) 15
میلیون دلار
2-
زندگی ناتمام (2004) 15 میلیون دلار
3-
افتخار رقصیدن با شمارا دارم (2004) 15 میلیون دلار
4- Jersey girl (2004) 4
میلیون دلار
5-
گیگیلی (2003) 12میلیون دلار
6- Maid
در مانهاتان( 2002 )12 میلیون دلار
7-
کافیاست( 2002 )10 میلیون دلار
8-
چشمان فرشته ( 2001 ) 9میلیون دلار
9-
طراحانعروسی (2001) 9 میلیون دلار
10-
سلول (2000 ) 4میلیون دلار
11-
مورچه ها ( 1998 ) 50 هزار دلار
12-
خارج از برنامه ( 1998 ) 2 میلیون دلار
13-
توبچرخ ( 1997) 1 میلیون دلار
14-
انا کندا Anaconda( 1997 ) 1 میلیون دلار
15-
سلنا ( 1997 ) 1 میلیون دلار
16-
خون وشراب ( 1996 ) 250 هزار دلار
17-
چک ( 1996 ) 200 هزار دلار
18-
خانواده من ( 1995) 50 هزار دلار


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
16:25 | چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:,
نویسنده : ali@ahmad
دسته بندی : <-PostCategory->

سلام به همه دوستان خوبم.اميدوارم كه حالتون خوب باشه و سال نو بر همه شما عزيزان مبارك باشه.
 
در اين زمان وظيفه خود دونستم كه يه پيام تبريك به همه شما عرض كنم و براي شما ارزوي بهترين ها را دارم.
 
و اينكه در سال 91 با تلاشي بيشتر در خدمت شما هستم و منتظر اتفاقات خوبي در اين وبلاگ باشيد.
 
موفق و پيروز باشيد.


برچسب ها: <-TagName->
بازدید : بار
11:17 | سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,
نويسندگان
امكانات وبلاگ
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 465
بازدید کل : 33757
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1

statistics


Up Page